تهاجم فرهنگی و گفتگوی تمدن ها

محمدرحیم عیوضی

نسخه متنی -صفحه : 14/ 6
نمايش فراداده

بديهي است كه تهاجم فرهنگي نمي‏تواند زبان قابل قبول و مورد تاييد در عرصه گفت‏وگو باشد چرا كه دربرگيرنده بسياري خصوصيات است كه به روياروئي تمدنها منجر مي‏شود. لذا پيش‏فرض گفت‏وگوي تمدنها تفاهم و تبادل و تساهل فرهنگهاست. تفاهم فرهنگها رافع بحران راوبط و تهاجم فرهنگي است. در چاچوپ تفاهم و تبادل فرهنگها به عنوان زبان مشترك، فرهنگهايي كه تربيت شده‏تر، عقلاني‏تر، تحول‏طلب‏تر و آرمان‏خواه‏تر و متمدن‏تر باشند، به نحوي شايسته‏تر مي‏توانند در گفت‏وگو شركت كنند. همانگونه كه امروزه بين دانشمندان، مكتشفان و مديران صنايع و مهندسان و صاحبان مشاغل توليدي صنعتي و تكنولوژي در سراسر جهان گفت‏وگوي سازنده وجود دارد كه به گسترش فرهنگ عام جهاني منجر مي‏گردد.

رهبر انقلاب حضرت آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي در تبيين اصطلاح تبادل و تهاجم فرهنگي بر نكات ذيل تأكيد مي‏نمايند كه شايسته است در خاتمه بحث اصطلاحي واژگان تبادل و تهاجم، به آنها اشاره شود.

«در تبادل فرهنگي، هدف بارور كردن و كامل كردن فرهنگ ملي است ولي در تهاجم فرهنگي هدف ريشه‏كن كردن و از بين بردن فرهنگ ملي است. در تبادل فرهنگي ملتِ گيرنده فرهنگ، چيزهاي مطبوع و دلنشين و خوب و مورد علاقه را مي‏گيرد. فرض كنيد ملت ايران وقتي مي‏بيند اروپائيها ملتي سخت‏كوش و داراي روح خطر كردن هستند، اگر اين صفات را از آنها ياد بگيرد خيلي خوب است. يا اينكه ملت ما وقتي مي‏رود به اقصي نقاط شرق آسيا و مي‏بيند كه مردم آنجا مردمي هستند داراي وجدان كار، علاقه‏مند، مشتاق به كار، وقت‏شناس، داراي نظم و انظباط، داراي محبت بين خود و داراي حسن ادب و احترام، اين خصوصيات را از آنها بگيرد خيلي خوب است.

در تبادل فرهنگي، ملت فراگيرنده نقاط درست و چيزهاي كه فرهنگ ما را كامل مي‏كند، تصميم مي‏گيرد، مثل يك انساني كه ضعيف است، دنبال غذا يا دواي مناسب بگردد تا آن را مصرف كند و سالم بشود. در تهاجم فرهنگي چيزهايي را كه به ملت مورد تهاجم مي‏دهند خوب نيست و بد است. مثلاً وقتي اروپائيها تهاجم فرهنگي را به كشور ما شروع كردند روحيه وقت‏شناسي، شجاعت، خطر كردن در مسائل، تجسس و كنجكاوي علمي را براي ما نياوردند. نخواستند تا با تبليغات و پيگيري، ملت ايران يك ملت داراي وجدان كار و وجدان علمي بشود. آنها فقط بي‏بندوباري جنسي را وارد كشور ما كردند.»4

پيشينه تهاجم فرهنگي و رويارويي تمدنها

تجارب جهاني و بين‏المللي نشان مي‏دهد رابطه يك ابرفرهنگ با فرهنگهاي ديگر بر محور قدرت بوده است نه كنش و تحقق فرهنگي. اكراه و اجبار موجود در روابط فرهنگي عملاً روابط را از محتواي خود تهي نموده است. اصولاً در تاريخ گذشته و حال ملتها مشاهده مي‏شود كه در مقابله فرهنگها، هر فرهنگي كه از چيرگي و ابزارهاي تواناتري برخوردار باشد مايل است ارزشهاي خود را در مصاف با ديگران به كرسي بنشاند.5