علي شيرخاني
مقدمه:
با سقوط رضاشاه در شهريور 1320 و روي كار آمدن محمد رضا شاه، تلاشهايي جهت تغيير ساختار سياسي و ايجاد تعادل بين ساختهاي گوناگون، صورت گرفت ولي اين نوع تلاشها و روند شكل گرفته، با كودتاي 28 مرداد 1332 متوقف گرديد و دورهاي از وحشت و ديكتاتوري در ايران شكل گرفت. محمد رضا شاه جهت ابقاي حكومت خود به رسالت مدرنسازي جامعه و ايجاد اصلاحاتي در ابعاد گوناگون، به عهده گرفت ولي اين مساله در زمان حيات مرجع وقت يعني آيتاللّه بروجردي امكانپذير نبود. پس از فوت ايشان، اصلاحات ابتدا به شكل اقتصادي و سپس در قالب فرهنگي و اجتماعي آغاز شد كه با مقاومت شديد طبقات مختلف اجتماعي، به ويژه علماء و روحانيان روبرو گرديد. مخالفت اين گروه، از اهميت بسياري برخوردار بوده است. علل مخالفت روحانيان با برنامههاي اصلاحي شاه در چند مساله زير خلاصه ميشود:
كمرنگ شدن و يا از بين رفتن ارزشهاي مذهبي، ديني و ملي، گسترش فرهنگ غربي در جامعه، وابستگي جامعه به بيگانگان، افزايش دامنه نفوذ دولت شاه در اقصي نقاط كشور (حتي در امور مذهبي و ديني) و... اولين حركت مخالفتآميز روحانيون، با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي آغاز شد و با پشتوانه مردم به قيام 15 خرداد 1342 منتهي گشت. رژيم شاه پس از سركوب قيام 15 خرداد 1342 به اين نكته واقف گرديد كه مخالفان اصلي اصلاحات وي، نيروهاي مذهبي و ملي هستند، اما شخص شاه و رژيم وي، نه تنها براي كاهش نارضايتي آنان هيچ اقدامي نكرد، بلكه همواره بر اصلاحات خود كه بيديني را در جامعه رواج ميداد، تاكيد داشت و اين مساله با زنداني كردن امام و در نهايت تبعيد ايشان به تركيه و عراق، شدت يافت و در دهه پنجاه به اوج خود رسيد. شاه در دهه پنجاه، جشنهاي مختلفي به راه انداخت و آن را مظهر و نماد قدرت و مشروعيت خود ميدانست. اين مساله در نيمه اول پنجاه با مشكل چنداني روبهرو نشد ولي در نيمه دوم آن و از اواسط 1355، رژيم شاه تحت فشار افكار عمومي جهان، مبني بر عدم رعايت حقوق بشر در ايران، از شدت اختناق و سركوب جامعه كاست و فضاي باز سياسي را در كشور گسترش داد. ايجاد فضاي باز سياسي، زمينهاي براي فعاليت گروههاي مختلف از جمله روحانيان و مذهبيها ايجاد كرد. سخنراني روحانيون، روشنفكران در انجمنهاي سياسي، اجتماعي و ادبي و مذهبي و تظاهرات دانشجويان به هنگام مسافرت شاه به آمريكا و... از نتايج اين فضاي باز سياسي بود. در اين ميان رحلت مشكوك آيت اللّه مصطفي خميني در آبان ماه 1356، بر شدت مخالفتها با رژيم و حمايت از نهضت اسلامي و رهبري آن افزود. فوت ايشان موجي از انزجار از رژيم نزد مذهبيها و پيروان امام برانگيخت. سخنرانيهاي فراواني در بزرگداشت شخصيت ايشان برپا شد، تعدد اين سخنرانيها به همراه محتواي سياسي آنها نه تنها پهنه ايران را، بلكه بسياري از محافل دانشجويي در اروپا، آمريكا و آسيا را برگرفت. در اين مجالس نه تنها به گرامي داشت آيتالله مصطفي خميني بسنده نشد، بلكه نام امام(ره) كه سالها زنداني سينهها و گلوها شده بود به زبانها آمد و بالاتر از آن وعاظ و خطيبان در مراسم خواستههايي مطرح ميكردند كه پيش از آن بيانش موجب گرفتاري و مجازات سخت بود. خواستههايي از قبيل: بازگشت امام(ره) از تبعيد، آزادي زندانيان سياسي، آزادي قلم و بيان و مطبوعات. از اين دوران به بعد مبارزه با رژيم پهلوي، چرخشي جديد به خود گرفت و شمارش معكوس براي رژيم شاه آغاز شد. خصوصا رويدادي كه در ديماه 1356 در شهر قم رخ داد، به فروپاشي سلطنت، سرعتي فوقالعاده بخشيد. اين واقعه همانا، كشتار طلاب و مردم اين شهر بود كه نسبت به چاپ مقالهاي موهن در روزنامه اطلاعات1، اعتراض كرده بودند.