علم هفتم علم «فقه شيعه» است كه در آن اوّلاً: حكم فقهى غلات از جهت كفر يا اسلام بيان شده است. وثانياً: نتيجه (بحث متهمين به غلوّ)، در مورد روايات فقهى يى كه در سند آنها، اين گونه افراد واقع شده اند، داراى كاربرد مى باشد.
هشتمين علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «تفسير» مى باشد. اين علم از آن جهت با غلوّ ارتباط مى يابد كه در بعضى از اسناد رواياتى كه در تفسير آيات قرآن وارد شده است، افراد متهم يافت مى شوند.[18]
تفكيك ميان غلوّ در ذات و غلوّ در صفات، يكى از مباحث لازمى است كه گرچه محتواى آن، مدّ نظر علماى شيعه قرار داشته است، امّا كمتر اقدام به تفكيك عنوانى و عملى بين اين دو نموده اند. در حالى كه اين تفكيك، داراى آثار فراوان فقهى، رجالى و درايه اى مى باشد.
در پايان اين بحث، روشن خواهد شد كه منظور بسيارى از علماى شيعه از غلوّ، برخلاف تصوّر رايج كنونى، غلوّ در ذات مى باشد نه غلوّ در صفات.
منظور از غلوّ در ذات آن است كه شخص يا گروه غالى، قائل به نبوّت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ يا الوهيت معصومين ـ عليهم السلام ـ يا حلول و يا تناسخ و يا تفويض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومين ـ عليهم السلام ـ را از مرتبه خود بالاتر بَرَد.
مراد از اعتقاد به حلول، آن است كه شخصى معتقد به حلول روح خدايى در بدن افراد انسانى گردد.
و منظور از تناسخ، انتقال روح از بدنى به بدن ديگر در همين جهان مى باشد.
بعضى از گروههاى معتقد به حلول و تناسخ، ابتدا قائل به حلول روح خدايى در آدم ـ ع ـ يا پيامبر اكرم ـ ص ـ يا امام معصوم مى شدند و پس از آن به وسيله تناسخ، اين حلول را ادامه مى دادند تا آن را درباره همه رهبران خود، مانند ابوالخطاب و... اثبات نمايند.
و مقصود از اعتقاد به تفويض، آن است كه شخص قائل به مخلوق بودن پيامبر اكرم ـ ص ـ و حضرت على ـ ع ـ بوده، اما پس از خلق شدن آنها، آن دو را عهده دار آفرينش و روزى رساندن و ميراندن و زنده كردن بداند. به عبارت ديگر، قائل به واگذارى اين امور از سوى خداوند به پيامبر اكرم ـ ص ـ و حضرت على ـ ع ـ باشد؛ كه اين اعتقاد گروهى از غلات با عنوان مفوّضة بوده است.[19]
اعتقادات ياد شده يا بخشى از آنها از سوى گروههاى مختلف غلات در زمان ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ ابراز گرديد.
مثلاً مغيرة بن سعيد بَجَلى كه در زمان امام باقر ـ عليه السلام ـ مى زيست، ابتدا امام باقر ـ عليه السلام ـ را به حدّ خدايى رسانيد و آنگاه خود را به عنوان پيامبر و امام از طرف او به مردم معرّفى نمود.[20]
و نيز بعضى از عقايد خطّابيه كه از پيروان محمد بن مقلاص اسدى معروف به ابوالخطاب بودند، اين چنين بيان شده است:
1 ـ اعتقاد به اينكه امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ خداست، اما نه اين جعفرى كه ديده مى شود، بلكه صورت اصلى او كه در آن عالم است.