خلیفه سلطان سلطان العلماء فقیه و وزیر اعظم عصر صفوی

علیرضا کریمی

نسخه متنی -صفحه : 12/ 7
نمايش فراداده

خليفه سلطان همان گونه كه مراحل تحصيل را طى مى نمود, مقدارى از اوقات خود را به تدريس نيز تخصيص داده بود. او از مدرسان مشهور عصر خود بود; نوشته اند كه در درس او دو هزار نفر حاضر مى شدند و هيچ منبر درسى در دوره حيات وى برپا نمى شد مگر آن كه براى او نصب مى گرديد.65

او تدريس (المعالم) و (شرح اللمعة) و مطالب كتبى را كه خود, آن ها را تصنيف نموده بود به عهده داشت66.

او طى تدريس خود شاگردان بسيارى را تربيت نمود كه برخى از آن ها مشهور گشتند از زمره آن ها مى توان از افراد ذيل نام برد: آقا حسين خوانسارى صاحب مشارق الشموس مولى خليل قزوينى, ميرزا عيسى والد صاحب الرياض, ميرعبدالرزاق كاشانى, مولى ابوالخير محمد تقى انصارى مجلسى67 صاحب بحارالانوار.

خليفه سلطان به واسطه عنايت خاصى كه به علم و علم آموزى داشت تعدادى مدارس عالى از خود به جاى گذاشت. يكى از آن ها مدرسه اى در قزوين بود كه خليفه سلطان نام داشت68.

او هم چنين داراى كتاب خانه اى عالى بود كه انواع كتاب ها در آن وجود داشت و مطالعه كنندگان از هر جانب به سوى او مى آمدند69.

او به انگيزه دانش طلبى و يا تمايلات مذهبى دست به يك سلسله مسافرت هاى طولانى زد: به مصر سفر كرد و با علماى قاهره و غيره هم نشين شد. با پيشواى زيدى آن جا هم ملاقات كرد. دو مرتبه نيز به قسطنطنيه سفر كرد و در آن جا مناظراتى نيز با ابن معود المفتى انجام داد70.

عملكرد خليفه سلطان

همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد, پژوهش درباره خليفه سلطان و به ويژه درباره عملكرد او به علت كمى منابع حتى به قدر لازم مقدور نيست. لذا در اين مختصر تلاش شده است هرگونه اطلاعاتى در اين باره كه در منابع موجود است آورده شود. معمولاً تعويض يا انتصاب و عزل وزرا, بر آيند مسائل حاد مطروحه در زمينه هاى اجتماعى, نظامى و يا مذهبى بوده است. در اين دوره نيز انتصاب مجدد خليفه سلطان به اين سمت در همين راستا مى تواند توجيه شود. اما با توجه به كمى منابع و به تبع آن قلت اطلاعات كافى, معضل يا معضلات موجود در جامعه و يا هر يك از ساختارهاى رسمى و عرفى آن كه منتهى به انتخاب خاص خليفه سلطان شد نامعلوم است. امّا با توجه به اطلاعات موجود درباره اعمال او معضل مربوط را تا حدى مى توان شناخت. با توجه به عملكرد عمده خليفه سلطان در طى وزارتش كه گزارش هاى مربوط به آن در منابع تا اندازه اى موجود است, مى توان به اين نتيجه رسيد كه عمده معضل اجتماعى عصر مزبور رواج و گسترش مفاسد مختلف اخلاقى و غيره بود كه ريشه در ضعف اعتقادهاى مذهبى افراد جامعه داشت. مرگ شاه عباس اول كه بانى بسيارى از ساختارهاى نسبتاً نوين اجتماعى بود

و در طول حيات خود به ضوابط و نظم توجه خاصى داشت و شهرت اقتدار او خود يكى از عوامل اجراييِ نظم و اخلاق مقبول توسط افراد جامعه بود, استحكام تشكيلات روحانى در دوره مزبور و به علل مختلف همگرايى تشكيلات مزبور با شاه عباس اول در دوره حيات او, همه موجد و مقوّم اخلاقيات و نظم لازم در ميان افراد جامعه بود. مرگ او و روى كار آمدن صفى اول و عدم پاى بندى استوار او به رعايت جدى شرعيات, آشفتگى و از هم گسيختگى نظم پيشين, همه موجب تقويت و تزايد فساد به معناى اعم آن در ميان افراد جامعه گشت. كناره گيرى روحانيت در دوره صفى اول از همكارى جدى با دستگاه سياسى كه علل گوناگون داشت, علت و نيز معلول معضل مزبور بود. دوره عباس ثانى را بايستى تا اندازه اى دوره رجعت به دوره عباس اول دانست.

لذا عباس ثانى مى كوشد نظم را اعاده كند, فساد در زمينه ها و دستگاه هاى مختلف را برطرف سازد و خطر احتمالى كه از جانب روحانيت متوجه دستگاه بود با نصب يك فقيه و عالم مشهور عصر و مقبول روحانيت و مردم و هم چنين منسوب به خاندان صفوى بر طرف سازد.