اى خامه دو تا شو و به خط مگذراى فكر دگر به هيچ ره مگراىاى گوش دگر حدي كس مشنواى دست عنان مكرمت دركشاى توسن عاطفت سبكتر چماى روح غني بسوز و عاجز شواى علم از آنچه كاشتى بدرواى حس فره فسرده شو در پىاى نفس بزرگ خرد شو در تناى بخت بلند پست شو ايدوناى نيروى مردمي ببر خوارىاى گرسنه جان بده به پيش ناناى آرزوى دراز بهروزياى غصه ى زاد و بوم بيرون شوكاهنده ى مردي اى عجوز رياى غازه كشيده سرخ بر گونهره ده به مخنان بي معنىهر شب به كنار ناكسى بغنواى مرد حدي آتشين بس كنصد بار بگفمت كز اين مردمصد بار بگفمت كز اين مردم
وى نامه دژم شو و ز هم بردروى وهم دگر به هيچ سو مگذروى ديده دگر به روى كس منگروى پاى طريق مردمى مسپروى طاير آرزو فروتر پروى طبع سخي بكاه و زحمت بروى فضل از آنچه ساختى برخوروى عقل قوي خموده شو درسروى قلب فراخ تنگ شو در بروى اختر سعد نحس شو ايدروى قوت راستي بكش كيفروى تشنه بمير پيش آبشخوركوته گشتي، هنوز كوته تربيرون شو و روز خرمى مشمربفزاى به رامش و به رامشگراز خون دل هزار نام آوركين توز به مردمان دانشورهر روز به روز سفله اى بنگرپنهان كن آتشى به خاكستربگريز و فزون مخور غم كشوربگريز و فزون مخور غم كشور