از من گرفت گيتى يارم راويرانه ساخت يكسره كاخم راز اشك روان و خاك به سر كردنيك سو سرشك و يك سو داغ دلگر باغ لاله داد به من، پس چوندر خاك كرد عشق و شبابم رابر گور مرده ريخت شرابم راجام مي ام فكند ز كف و آن گاهبس زار ناله كردم و پاسخ دادگفتم بهار عشق دميد اماگيتى گنه نكرد و گنه دل كردباري، بر آن سرم كه از اين سينهباري، بر آن سرم كه از اين سينه
وز چنگ من ربود نگارم راآشفته كرد يكسره كارم رادر پيش ديده كند مزارم راپر باغ لاله ساخت كنارم رااز من گرفت لاله عذارم را؟بر باد داد صبر و قرارم رادر كام سگ فكند شكارم رااندر سرم شكست خمارم رابا زهر خند، ناله ى زارم راگيتى خزان نمود بهارم راكاين گونه كرد سنگين بارم رابيرون كنم دل بزه كارم رابيرون كنم دل بزه كارم را