كند از جا عاقبت سيلاب چشم تر مرا
كند از جا عاقبت سيلاب چشم تر مرا آتشى سوزانده ام وين گيتى آتش پرست گر نكردى جامه و كفش و كله سنگين تنم كاشكى يك روز بركندى ز جا اين تند باد خوى با نسرين و سيسنبر گرفتم كاين دو يار سوى من بوى تو باد آورد، زين حسرت رقيب يافتم گنجى وز آن ترسم كه روز داورى بر سر من گر نبودى از خيالت نيتى دوستان رفتند از اين كشور، رقيبان همتى هر كجا گيرم قلم در دست و بگشايم زبان تا زبان پارسى زنده است، من هم زنده ام بس كه در ميدان آزادى كميتم تند راند بس كه بدخواهان بدم گفتند نزد شهريار در حق من مرگ تدريجى مگر قايل شدند؟ مردم از اين مرگ تدريجى و طول احتضار اى دريغا مرگ آنى كز چنين طول ممات چون به ياد كودكان از ديده بگشايم سرشك رنج حبس و دورى ياران و فكر كودكان با چنين درويشى اكنون سخت خرسندم، بهار
با چنين درويشى اكنون سخت خرسندم، بهار
همتى ياران كه بگذشته است آب از سر مرا هر زمان پنهان كند در زير خاكستر مرا چون گياه خشك بركندى ز جا صرصر مرا و اندر افكندى درون خانه ى دلبر مرا مي كنند از روى و از مويت حكايت مر مرا حيله سازد تا درافتد كار با داور مرا جنگ با داور فتد زين گنج باد آور مرا اندر اين بيغوله جان مي آمدى بر سر مرا تا مگر بيرون كند سلطان از اين كشور مرا چون سخن گيرند دانايان ز يكديگر مرا ور به خنجر حاسد دون بر درد حنجر مرا گيتى كجرو به زندان مي دهد كيفر مرا قيمتم بشكست و كرد از خاك ره كمتر مرا كاين چنين دارند در زندان به غم همبر مرا كاش در يك دم شدى پيراهن از خون تر مرا هر سر مويى همى بر تن زند نشتر مرا كودكان اشك درگيرند، گرد اندر مرا با تهي دستى و بي برگى كند مضطر مرا اختر كجرو نرنجاند دمادم گر مرا
اختر كجرو نرنجاند دمادم گر مرا