شب خرگه سيه زد و در وى بيارميد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد تقی ملک الشعرا بهار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شب خرگه سيه زد و در وى بيارميد





  • شب خرگه سيه زد و در وى بيارميد
    روز از برون خيمه دراستاد و جابه جاى
    گفتى كسى به روى يكى ژرف آبگير
    يارب كجاست آن كه چو شب در چكد به جام؟
    چون پر كنى بلور و بدارى به پيش چشم
    همبوى بيدمشك است اما نه بيدمشك
    آن مى كه ناچشيده هنوز از ميان جام
    گر پر وى نبستى زنجيره ى حباب
    بر نودميده خويد بخوردم يكى شراب از شيشه تافت پرتو مى ساعتى به مرز
    از شيشه تافت پرتو مى ساعتى به مرز



  • وز هر كرانه دامن خرگه فرو كشيد
    آن سقف خيمه اش را عمدا بسوزنيد
    سيصد هزار نرگس شهلا پراكنيد
    گويى به جام، اختر ناهيد در چكيد
    گويى در آفتاب گل سرخ بشكفيد
    همرنگ سرخ بيد است اما نه سرخ بيد
    چون فكر شد به مغز و چو گرمى به خون دويد
    از لطف، مى ز جام همى خواستى پريد
    خوشا شراب خوردن بر نودميده خويد نيرو گرفت خويد و به زانوى من رسيد
    نيرو گرفت خويد و به زانوى من رسيد


/ 48