خورشيد بركشيد سر از باره ى بره - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد تقی ملک الشعرا بهار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خورشيد بركشيد سر از باره ى بره





  • خورشيد بركشيد سر از باره ى بره
    اسفندماه رخت برون برد از اين ديار
    در كشتزار سبز، گل سرخ بشكفيد
    بلبل سرودخوان شد و قمرى ترانه گوى
    وز شام تا به بام ز بالاى شاخسار
    يك بيت را مدام مكرر همى كنند
    بي لطف نيست نيز به شبهاى ماهتاب
    خوشگوى ناطقى است خلق جامه عندليب
    لاله بريده روى خود از جهل و كودكى
    خورشيد گه عيان شود از ابر و گه نهان
    رعد از فراز بام تو گويى مگر ز بند
    برخيز و مى بيار، كه از لشكر غمان
    غم كودكى است مادر او رشك و بخل و كين
    ياران درون دايره ى عيش و عشرت اند
    بر قبر عزت و شرف خود نشسته ام
    رى شهر مسخره است، از آنم نمي خرند
    اين قوم كودك اند و نخواهند جز قريب كورند نيم و نيم دگر نيز ننگرند
    كورند نيم و نيم دگر نيز ننگرند



  • اى ماه برگشاى سوى باغ پنجره
    هان اى پسر سپند بسوزان به مجمره
    ز اسپيد رود تا لب رود محمره
    از رود سند تا بر درياى مرمره
    آيد به گوش بانگ شباهنگ و زنجره
    بر بيد، چرخ ريسك و بر كاج، قبره
    آواى غوك ماده و نر، وآن مناظره
    پاكيزه جامه اى است بدآوازه كشكره
    تا همچو كودكان به كف آورده استره
    چون جنگيى كه رخ بنمايد ز كنگره
    ديوى بجسته از پى هول و مخاطره
    نه ميمنه به جاى بمانم، نه ميسره
    مى كار اين سه را كند از طبع يكسره
    تنها منم نشسته ز بيرون دايره
    چون قاريى كه هست نگهبان مقبره
    زيرا كه مسخره است خريدار مسخره
    كودك فريب خواهد و رقاص دايره جز در تصورات و خيالات منكره
    جز در تصورات و خيالات منكره


/ 48