بگريست ابر تيره به دشت اندر - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد تقی ملک الشعرا بهار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بگريست ابر تيره به دشت اندر





  • بگريست ابر تيره به دشت اندر
    خورشيد زرد چون كله دارا
    بر فرق ياسمين، كله خاقان
    قمرى به كام كرده يكى بربط
    نسرين به سر ببسته ز نو دستار
    نوروز فر خجسته فراز آمد
    آن يك طراز مجلس و كاخ بزم
    آن بزم را طرازد چون كشمير
    هر بامداد، باد برآيد نرم
    خوى كرده گل ز شرم همى خندد
    بر خار بن بخندد و سيصد گل
    مانند كودكان كه فرو خندند
    قارون هر آنچه كرد نهان در خاك
    زمرد همى برآيد از هامون
    پاسى ز شب چو درگذرد گردد برف از ستيغ كوه فرو غلتد
    برف از ستيغ كوه فرو غلتد



  • وز كوه خاست خنده ى كبك نر
    ابر سيه چو رايت اسكندر
    بر دوش نارون، سلب قيصر
    بلبل به ناى برده يكى مزمر
    لاله به كف نهاده ز نو ساغر
    در موكبش بهار خوش دلبر
    اين يك طراز گلشن و دشت و در
    اين باغ را بسازد چون كشمر
    وز روى گل به لطف كشد معجر
    چون خوبرو عروس بر شوهر
    چون آفتاب سر زند از خاور
    آنگه كشان پذيره شود مادر
    اكنون همى ز خاك برآرد سر
    لل همى بغلتد در فرغر
    باغ از شكوفه چون فلك از اختر هر صبح كفتاب كشد خنجر
    هر صبح كفتاب كشد خنجر


/ 48