رسيد موكب نوروز و چشم فتنه غنود - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد تقی ملک الشعرا بهار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيد موكب نوروز و چشم فتنه غنود





  • رسيد موكب نوروز و چشم فتنه غنود
    به كتف دشت يكى جوشنى است مينا رنگ
    سپهر گوهر بارد همى به مينا درع
    شكسته تاج مرصع به شاخك بادام
    به طرف مرز بر آن لاله هاى نشكفته
    به روى آب نگه كن كه از تطاول باد
    صنيع آزر بينى و حجت زردشت
    به هركه درنگري، شاديى پزد در دل
    يكى است شاد به سيم و يكى است شاد به زر همه به چيزى شادند و خرم اند و ليك
    همه به چيزى شادند و خرم اند و ليك



  • درود باد بر اين موكب خجسته، درود
    به فرق كوه يكى مغفرى است سيم اندرود
    سحاب لل پاشد همى به سيمين خود
    گسسته عقد گهر بر ستاك شفتالود
    چنان بود كه سر نيزه هاى خون آلود
    چنان بود كه گه مسكنت جبين يهود
    گواه موسى يابى و معجز داوود
    به هرچه برگذري، اندهى كند بدرود
    يكى است شاد به چنگ و يكى است شاد به رود مرا به خرمى ملك شاد بايد بود
    مرا به خرمى ملك شاد بايد بود


/ 48