گر به كوه اندر پلنگى بودمي
گر به كوه اندر پلنگى بودمى گه پى صيد گوزنى رفتمى گاه در سوراخ غارى خفتمى صيدم از كهسار و آبم ز آبشار گه خروشان بر كران مرغزار يا به ابر اندر عقابى گشتمى بودمى شهدى براى خويشتن ايمن از هر كيد و زرقى خفتمى نه مريد شيخ و شابى گشتمى ور اسير دام و مكرى گشتمى غرقه در خون خفتمى يا در قفس مر مرا خوشتر كه در اين ديولاخ
مر مرا خوشتر كه در اين ديولاخ
سخت فك و تيز چنگى بودمى گاه در دنبال رنگى بودمى گاه بر بالاى سنگى بودمى فارغ از هر صلح و جنگ بودمى گه شتابان زى النگى بودمى يا به بحر اندر نهنگى بودمى بهر بدخواهان شرنگى بودمى غافل از هر نام و ننگى بودمى نه اسير خمر و بنگى بودمى يا خود آماج خدنگى بودمى مانده زير پالهنگى بودمى خواجه ى با ريو و رنگى بودمى
خواجه ى با ريو و رنگى بودمى