قصاید

محمد تقی ملک الشعرا بهار

نسخه متنی -صفحه : 48/ 32
نمايش فراداده

ما فقيران كه روز در تعبيم

  • ما فقيران كه روز در تعبيم تاجداران شامل البركات همه با فيض محض متصليم همه دلدادگان پاكدليم از فراغت ميان ناز و نعيم گاه گلگشت خلد را كور بر ما دوزخ و بهشت يكى است خلق عالم سرند و ما مغزيم قول ما حجت است در هر كار فرح و انبساط خلق از ماست ما زبان فرشتگان دانيم ما زبان فرشتگان دانيم
  • پادشاهان ملك نيمشبيم شهرياران كامل النسبيم همه با نور پاك منتسبيم همه تردامنان خشك لبيم وز ملامت ميان تاب و تبيم گه تنور جحيم را لهبيم كه به هرجا رضاى او طلبيم اهل گيتى تن اند و ما عصبيم ز آنكه ما مردمان بلعجبيم گرچه خود جمله در غم و كربيم زآنكه شاگرد كارگاه ربيم زآنكه شاگرد كارگاه ربيم