قصاید

محمد تقی ملک الشعرا بهار

نسخه متنی -صفحه : 48/ 34
نمايش فراداده

خيز و طعنه بر مه و پروين زن

  • خيز و طعنه بر مه و پروين زن بند طره بر من بيدل نه يك گره به طره ى مشكين بند خواهى ار نى ره تقوا را تو بدين لطيفى و زيبايى گه ز غمزه ناوك پيكان گير گر كشي، به خنجر مژگان كش گر همى بري، دل دانا بر گه سرود نغز دلارا ساز بامداد، باده ى روشن خواه زين تذرو و كبك چه جويى خير؟ شو پياده ز اسب طمع، و آن گاه تا طبرزد آورى از حنظل بنده شو به درگه شه و آن گاه شاه غايب، آن كه فلك گويدش رو ره اميرى چونان گير بر بساط دادگرى پا نه گه به حمله بر ار آن تاز دين حق و معنى فرقان را از ديار مشرق بيرون تاز از ديار مشرق بيرون تاز
  • در دل من آذر برزين زن تير غمزه بر من غمگين زن صد گره بر اين دل مسكين زن زآن دو زلف پرشكن و چين زن رو قدم به لاله و نسرين زن گه ز مژه خنجر و زوبين زن ور زني، به ساعد سيمين زن ور همى زني، ره آيين زن گه نواى خوب نوآيين زن نيمروز، ساغر زرين زن رو به شاهباز و به شاهين زن پيل وش به شاه و به فرزين زن گردن هوى به تبرزين زن كوس پادشاهى و تمكين زن تيغ اگر زني، به ره دين زن شو در خديوى چونين زن بر كميت كينه ورى زين زن گه به نيزه بر كتف اين زن بر سر خرافه ى پارين زن كوس خسروى به در چين زن كوس خسروى به در چين زن