اكنون كه دورنمايى از دو مكتب بيان شد و سرچشمه اختلاف دو مشرب, روشن گرديد, مى پردازيم به ديدگاه دو تن از فقيهان بزرگ: شهيد ثانى و آقا جمال خوانسارى در اين باب.
امّا پيش از اين كه به بررسى اين دو ديدگاه بپردازيم, بهتر و شايسته تر مى دانيم به نشانه هاى اعتبار حديث و راوى حديث, اشارت كنيم:
شيخ بهائى, در كتاب شريف مشرق الشمسين عنوانى در اين زمينه گشوده و نشانه هايى را كه سبب اعتبار روايت در نزد پيشينيان و علماى ديگر شده, يادآور شده است و اين نشانه ها و قرينه ها, كه شيخ بها, پاره اى از آنها را آورده, از عصر شيخ بها (1130) به بعد, مورد توجه علماى بزرگ قرار گرفته است و فقيهانى چون: محدث عاملى در خاتمه وسائل الشيعه, محدث بحرانى در مقدمه حدائق به آن پرداخته و توجه كرده اند.
در اين بين, شمارى از فقيهان باورمند به وثوق صدورى, با اين كه بر اهميت قرينه ها و نشانه ها تأكيد دارند, مانند امام خمينى, امّا پاره اى از قرينه ها و نشانه ها را به نقد كشيده اند.3
آنچه ما در اين نوشتار در پى آنيم فراتر از آنچه است كه شيخ بهائى درباره قرينه ها و نشانه ها نگاشته. ما در اين نوشتار, بيش تر بر كتابهاى فقهى تكيه مى كنيم و آنچه را فقيهان, در عمل, در فقه از آنها استفاده كرده اند, يادآور مى شويم.
به عنوان مثال: كتاب ظريف بن ناصح كه در ديات بسيار به آن استناد مى شود, از آثار گرانقدر حديثى و منشور حكومتى است كه از حضرت امير(ع) بر ائمه(ع) عرضه شده و آنان, آن را تأييد و استناد آن به على (ع) را تقرير كرده اند.
علت استناد اين منشور به ظريف بن ناصح, همان نقل اوست.4
اين اصل را مشايخ سه گانه در جوامع روايى خود: كافى, فقيه و تهذيب, روايت كرده اند. البته اينان, اصل ظريف را بسان ديگر اصول اصحاب ائمه(ع) در بابهاى گوناگون قرار داده و هر مطلبى را در موضوع خود آورده اند و شيخ طوسى در تهذيب, تمام اصل را در كتاب ديات يادآور شده5 و همين طور شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه.6
ثقة الاسلام كلينى در روايتى از يونس بن عبدالرحمن و در روايت ديگر از ابوعمر المتطبّب نقل مى كند كه هر يك از آن دو گفتند:
(كتاب ناصح بن ظريف را به امام رضا(ع) عرضه داشتم و امام(ع) فرمود: كتاب صحيح است و آن را روايت كن.)
روايت ديگر:
(على بن ابراهيم, عن محمد بن عيسى, عن يونس, عن ابيه, عن ابن فضّال, جميعاً عن ابى الحسن الرضا(ع) قال يونس: عرضت عليه الكتاب فقال: هو صحيح.)
يا:
(عدّة من اصحابنا, عن سهل بن زياد, عن الحسن بن ظريف, عن ابيه ظريف بن ناصح, عن رجل يقاله له: عبداللّه بن ايوب قال: حدّثنى ابوعمر والمتطبّب قال: عرضت هذا الكتاب على أبى عبداللّه(ع) و على بن فضّال, عن الحسن بن الجهيم قال: عرضته على ابى الحسن الرضا(ع) فقال لى: ارووه فإنّه صحيح.)7
شايد اين كه صاحب جواهر و محقق اردبيلى در كتاب ديات جواهر الكلام و مجمع الفائده, بارها به اصل ظريف استناد جسته و يادآور شده اند: با سند صحيحه نقل شده: اين كتاب بر امام عرضه گرديده و امام(ع) آن را تأييد فرموده است, برخاسته و سرچشمه گرفته از همين روايات باشد.8
اين, خود, قرينه اى بر اعتبار روايت ظريف است, در حالى كه شهيد ثانى در ديات روضه و مسالك الافهام, بارها به ضعيف بودن روايت ظريف, به گونه روشن اشارت دارد و بر اين باور است: روايت ظريف, از نظر وى درخور اعتماد نيست و خدشه دار است و وجه آن, وجود راويانى مانند: حسن بن على بن فضال (فطحى) و سهل بن زياد در سلسله سند آن است. از آن جا كه در سند كلينى و صدوق, سهل بن زياد واقع شده و در طريق شيخ طوسى سهل بن زياد و حسن بن على بن فضال قرار دارند, شهيد هر دو را ضعيف مى داند.9
از جمله كتابهاى عرضه شده بر معصوم و مورد تأييد معصوم, كتابهاى بنو فضال است.
شيخ طوسى در كتاب غيبت روايت مى كند: