سيد ابراهيم سيد علوى
مقدمه:
در عالم بشرى، حقايق و اوهام، سخت در هم آميختهاند و حق و باطل به شدت با هم مشتبه شدهاند و احيانا به واسطه انگيزههايى، حق باطل قلمداد شده و چنان كه مواردى نه اندك، بر اندام باطل جامه حق پوشاندهاند.
در كتب تاريخ ملل و نحل، از مذاهب و نحلههايى سخن به ميان آمده و افكار و عقايدى به كسانى نسبت دادهاند كه امروزه از آنچه در آن كتب و آثار، آمده،اثرى نيست.
در بدو نظر گفته مىشود كه آن مذاهب ونحلهها و فرقهها، از بين رفته و پيروان آنها به كلى، منقرض گشتهاند. اين احتمال را شيخ مفيدرحمه الله ابراز كرده است. (1)
ولى با دقت نظر بيشتر و مقايسه جريانهاى مشابه تاريخى و فرهنگى در پرتو تحليل منطقى، نظرى دقيقتر مىتوان ارايه داد و آن اين كه از كجا معلوم كه چنان اشخاص و چنان افكار، حقيقتا وجود داشتهاند؟ بلكه به احتمال معقول و قابل اثبات، آنها افسانهاى بيش نيستند كه بازيگران صحنههاى عصرى و تشنگان حكومت و پستهاى سياسى دينى، چنان چيزها را آفريده و به قصد مخدوش كردن چهره جبهه مخالف خود در پشت پردههاى توطئه، مقولههاى كذايى را خلق كرده و به خلق الله منسوب داشتهاند و بدان وسيله خود را به هدفشان كه همانا سلطه و مطامع دنيوى است، گامهايى نزديكتر ديدهاند.
حقيقت آن است كه پيكار و جنگ گرم، همواره با نوعى نبرد وجنگ سرد، توام بوده است. جويندگان قدرت وحاكميت، در كنار ميدانهاى رزم كه در آنها نفرات و ساز برگ نظامى و تسليحاتى، كارساز است جبههاى ديگر گشودهاند و آن را اصطلاحا جنگ سرد روانى تبليغاتى و تهاجم فرهنگى مىناميم و هم چنان كه سلاح جنگى در اطوار تاريخ متحول بوده، ابزار اين تهاجم نيز همواره در تحول و دگرگونى بوده است ليكن ماهيت هر دو در دراز ناى تاريخ همان است كه بود.
اگر در ميدانهاى كارزار نظامى رزمى، عناصر خدمتكار، جنگجويان و سربازان خشن و دوره ديده و آشناى با انواع سلاحها و كاربرد آنها هستند اما گردانندگان اين جبهه، بر عكس چهرههاى به ظاهر آرام و آراستهاىاند كه خود را در پوشش علم و ادب و تاريخ جلوهگر مىسازند و ناآشناى با اين نوع جريانات شوم و ناروا به اين گونه شگردهاى نامبارك به سادگى نمىتواند آنان را شناسايى كند.
اينان قلم به مزدانى هستند كه با دريافت ثمن بخس در كنار طاغوت قرار گرفته و از رهگذر صلح ريايى و به شيوه بازيگرىهاى ابليسى جاده دشوار سياسى نظامى را براى قدرت طلبان، هموار ساختهاند.
آيا كيسانيه به آن شكلى كه در كتب تاريخ و ملل و نحل آمده، حقيقتا وجود داشتهاند و آيا آن عقايد و افكار كلامى كه به اشخاصى نسبت داده شده، واقعيت داشته است؟ و يا همه آنها افسانهاى بيش نيستند كه دست پليد سياست آنها را آفريده است وگرنه در وراى وهم و خيال، داراى حقيقت و واقعيت نيستند!؟
آيا جريان كلامى سياسى كيسانيه همانند ماجراى رسواى سبائيه است كه سالها ناآگاهان را فريفته و كتابها و رسالههايى را از آن سلسله اراجيف پر كردهاند تا اين كه در قرن حاضر، استادن زبردست تاريخ و ادب و حديث آستين بالا زده، با تحقيقى عادلانه و درخور تحسين و تمجيد اظهار داشتند كه نه، ابن السواديى وجود داشته و نه عبد الله سبا با آن ويژگيها و فضاحتها، حقيقت تاريخى داشته استبلكه آن، افسانهاى است كه دشمنان شيعه دوازده امامى به نفع جريان مخالف، آن را ساخته و پرداختهاند و احيانا اذهان بى خبرانى را قرنها به خود مشغول كرده و ملعنتهايى را در ميان امت اسلامى به وجود آوردهاند.
استاد طه حسين در كتاب «علي و بنوه» (2) واستاد عسكرى در كتاب «عبد الله سبا» (3) در آن زمينه عالمانهترين سخن را گفته و سالمترين روش تحقيق را در پيش گرفتهاند.