نويسنده: حسين حقاني زنجاني
در مقاله گذشته اين نكته نظر به اقتضاي فطرت و مطابق احاديث معتبر روشن گرديد كه يك عمل اخلاقي، عملي است كه داراي ارزش و بها بوده، غير از افعال طبيعي و عادي مي باشد.
حال اين سؤال را پاسخ مي گوئيم كه معيار و مقياس اخلاقي بودن افعال انسانها چيست؟ يعني يك عمل به چه جهت و چگونه رنگ اخلاقي بودن را پيدا مي كند و معيارهاي آن كدام است؟ و با افعال طبيعي و عادي چگونه متمايز مي گردد؟
در اين مورد نظرات گوناگوني از طرف فلاسفه شرق و غرب و علماء و بزرگان علم اخلاق ابراز شده است كه ما آنها را در اينجا به طور اختصار نقل و توضيح سپس به بررسي و نقّادي آنها مي پردازيم و جهات حسن و قبح آنها را معيّن و آنها را در معرض مطالعه و قضاوت خوانندگان گرامي قرار مي دهيم:
نظريه عاطفي يعني اخلاق مبتني بر عاطفه از قديمي ترين نظريات درباره ملاك اخلاقي بودن يك عمل بشمار مي رود. به اين معني كه گروهي رمز اخلاقي بودن يك عمل و فعل را در عواطف بشر جستجو مي كنند. به اين ترتيب كه كارهاي عادي و معمولي كارهائي است كه از انگيزه هاي خود خواهانه و ميل هاي طبيعي انسان سرچشمه مي گيرد و هدف از آن كارهم رساندن نفع و سود به خود و يا رسيدن شخص به لذتي است.
بديهي است هر عملي كه از چنين احساس و ميل ها سرچشمه بگيرد و در مقام تأمين چنين هدفهائي باشد، كار معمولي و عادي بوده، يك عمل اخلاقي محسوب نمي گردد نظير اكثر كارها و افعالي كه مردم عادي انجام مي دهند مثل كاركردن يك كارگر براي گرفتن مزد و اداره مخارج زندگي خود يك كار معمولي محسوب مي گردد و همچنين كار يك كارمند كه شغل اداري دارد و به طور كلي اين گونه كارهاي عادي و معمولي مربوط به خود شخص و زندگي خودش بوده، از ميل مربوط به شخص ناشي مي گردد و لذتي كه از اين فعل و عمل عايد كننده آن مي باشد، لذتي است كه تنها به او مي رسد و يا دفع رنجي است از خودش مثل مراجعه انسان به پزشك براي دفع رنجي كه اين، يك كار طبيعي است.