بیشترلیست موضوعات 1 - نظريه عاطفي اصل اول اصل دوم اصل سوّم ايرادهاي اين نظريه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين عمل گرچه به نوعي با عاطفه انساني در ارتباط است منتها يك عمل اخلاقي محسوب نمي گردد.آري تنها هنگامي يك عمل جنبه اخلاقي بودن را پيدا مي كند كه پاي غير خودش در ميان باشد يعني غير دوستي يعني وقتي عملي اخلاقي محسوب مي شود كه غير را هم دوست داشته باشد و از دوستي غير نيز لذت ببرد و شادمان گردد بدون اين كه عقل و محاسبات عقلي در اين غير دوستي دخالتي داشته باشد.طرفداران اخلاق مبتني بر عاطفه عقيده دارند كه خير داراي جذبه اي است مانند زيبائي از اينرو خود به خود روشن و شناخته شده است و براي يافتن آن نيازي به تحقيق نيست، اين حاصل كلامي بود از فيلسوف و مورخ انگليسي قرن نوزدهم به نام «ديويد هيوم» نقل شده است و تعبير ديگري نيز در اين زمينه از «ژان ژاك روسو» حكيم و نويسنده فرانسوي در قرن هيجدهم نقل شده است به اين نحو كه: هرچه از زيردست طبيعت بيرون مي آيد نيكو است، انسان هم فطرتي نيك دارد و بايد گذاشت به طور طبييعي جسما و روحا رشد كند1.حاصل كلام اين كه هر كاري در انسان مبدئي دارد و غايتي را نيز تعقيب مي كند يعني در انسان يك احساس و يك ميل و عاطفه هست كه محرّك او به انجام كار است و بدون اين محرّك كار از انسانها سر نمي زند پس كار اخلاقي بنابر اين نظريه كاري است كه از نظر مبدأ از ميلي ناشي مي شود كه آن ميل مربوط به خود انسان نيست بلكه مربوط به ديگران است و اسم آن را مي گذاريم عاطفه غير دوستي2. و از نظر هدف نيز منظور انسان رساندن به خير به خودش نيست، بلكه رساندن خير به ديگران است.مطابق اين نظريه فعل طبيعي از محدوده و دايره «خود» و «من» خارج نيست و دراين خصوصيت انسان با ساير حيوانات نيز مشترك است ولي فعل اخلاقي هم از نظر مبدأ يعني حالت ميل به عمل و هم از نظر هدف كه همان رساندن خير به ديگران است با فعل طبيعي فرق و تفاوتي دارد.اين نظريه در حقيقت همان نظر ابراز محبّت به غير است كه در علم اخلاق مطرح شده و در اديان آسماني نيز توصيه بر آن گرديده بيشتر مكاتب فلسفي عالم نيز به آن معتقدند. مثلاً در اسلام ضمن اخبار و احاديث زياد معتبري از پيشوايان اسلام و متن قرآن توصيه اكيد بر اين عمل شده، آن را يكي از افعال خير و نيك و پسنديده به شمار آورده است. به عنوان نمونه عبارتي كوتاه از علي عليه السلام در نهج البلاغه اين چنين وارد است:«اَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اَكْرِهْ لِغَيْرِكَ ما تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ» براي ديگران آن را دوست بدار كه براي خود دوست مي داري و براي ديگران آن را مپسند كه براي خود نمي پسندي3.مطالعه عميق تر در اين مورد حاكي است كه غير از اديان آسماني ساير فرق و مكاتب فكري و عملي موجود در گوشه و كنار عالم همه محبت به غير را يك عمل نيك و پسنديده محسوب داشته اند، اخلاق هندي اخلاق براساس عاطفه است يعني تكيه گاه در اخلاق هندي عاطفه است همچنانكه در اخلاق مسيحي نيز يگانه تكيه گاه عاطفه و محبت است.«گاندي» در كتابي كه از او منتشر كرده اند، به نام «اين است مذهب من» و يكي از فرنگي ها مقدمه بسيار جامعي بر آن نوشته و خلاصه كتاب را در آن مقدمه آورده است چنين مي نويسد: «من از مطالعه اُپانيشادها4 به سه اصل رسيدم»:
اصل اول
در همه دنيا يك معرفت و شناخت وجود دارد و آن شناخت ذات است5 يعني معرفت نفس يعني خودشناسي -درباب معرفت تكيه گاه فرهنگ هندي معرفة النفس است يعني اين كه انسان خود را بايد بشناسد و خود را كشف كند و تمام رياضت هاي هندي هم براي رسيدن به اين مطلب است.
اصل دوم:
هركس كه خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را؟ اين كلام نيز كلام درست و صحيحي است كه در كلمات منقول از پيامبر و علي عليه السلام نيز نقل شده است: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ اَنْفَعُ المَعارِفِ»6 «شناخت خود از هر شناختي سودمندتر است».از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله چنين نقل شده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» «كسي كه خودش را بشناسد خدايش را نيز مي شناسد».
اصل سوّم:
در همه دنيا يك نيرو و يك نيكي وجود دارد و بس و آن نيروي تسلّط بر خويشتن است هركس كه بر خود مسلّط شد بر جهان مسلّط است و در همه جهان يك نيكي وجود دارد و آن دوست داشتن ديگران است مانند دوست داشتن خود در اين سه اصل بالا شاهد گفتار ما موجود بود كه از نظر خوانندگان گذشت.
ايرادهاي اين نظريه:
بر نظريه بالا ايرادهاي زيادي وارد شده از جمله آنها سه ايرادي است كه مرحوم شهيد مطهري در كتاب خود «فلسفه اخلاق» ص 42 - 441 به آنها اشاراتي دارد:ايراد اول - اين مطلب صحيح است كه هر ديني و آئيني واحيانا هر مكتبي محبت به غير را جزو دستورات اخلاقي خود قرار داده است به اين ترتيب كه محبّت به غير قابل ستايش و مدح است ولي هر محبتي را نمي توان عمل اخلاقي دانست و اينگونه نيست كه به طور كلي هر عمل قابل ستايش و تحسيني عمل اخلاقي محسوب گردد چنانكه كار يك قهرمان ورزش كه زور بازو دارد قابل مدح و ستايش است ولي اسمش عمل اخلاقي نيست و سرّ آن اين است كه در اخلاقي بودن يك عمل عنصر اختيار و اكتساب نيز معتبر است يعني غير غريزي بودن در آن ملاحظه شده است پس احساسات پاك يك مادر بر فرزندش گرچه احساسات عالي و با شكوه و عظمت است و قابل ستايش ولي ما نمي توانيم احساسات او را اخلاقي بدانيم به دليل اين كه همين مادر نسبت به كودك ديگري و همسايه چه بسا بي تفاوت است.آري احساسات مادر به فرزند خودش گرچه احساس و محبت غير دوستي است اما اين غير منحصر به فرزند خودش مي باشد.