در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح يزدى، در اين شماره نيز شرح يكى ديگر از خطبه هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام)در نهج البلاغه را به محضر اهل معرفت تقديم مى داريم:
«اين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى و الابصار اللامحة الى منار التقوى؟ اين القلوب التى وُهبت لله و عوقدت على طاعة الله؟ ازدحموا على الحطام، و تشاحّوا على الحرام. و رُفع لهم عَلَم الجنة و النّار فصرفوا عن الجنة وجوههم و اقبلوا الى النار باعمالهم و دعاهم ربهم فنفروا و ولَّوا. و دعاهم الشيطان فاستجابوا و اقبلوا.»
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين خطبه به برخى از نابسامانى هاى دينى و فرهنگى زمان خود اشاره مى فرمايند و با بيان اين مطلب كه سرّ اين نابسامانى ها در دنيازدگى و دلدادگى به لذايذ دنياست، آرزوى نجات كسانى را مى كنند كه گرفتار اين آلودگى ها شده اند، در حالى كه، خداى متعال به آنان وسايل و امكاناتى را عطا فرموده بود كه هم مى توانستند خود را نجات دهند و هم ديگران را.
از منظر حضرت على(عليه السلام)، اصلاح جامعه از مفاسد اجتماعى در گرو تحقق سه چيز است: اول، عقلى كه از نور هدايت بهره مند شده باشد. دوم، توجه به منبع و نقطه اى كه محل درخشش تقواست. و سوم، دل هايى كه به خدا سپرده شده و پيمان بسته باشند كه جز محبت و اطاعت خدا چيزى را در خود راه ندهند: «اين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى و الابصار اللامحة الى منار التقوى؟ اين القلوب التى وُهبت لله و عوقدت على طاعة الله؟» اين سه چيز معمولاً در كم تر جامعه اى وجود دارند. آنچه بيش تر مردم در اغلب جوامع به دنبال آن هستند، ازدحام مردم براى به دست آوردن متاع پست و ناچيز دنياست و نزاع با يكديگر براى كسب مال حرام: «ازدحموا على الحطام و تشاحّوا على الحرام.»
حضرت مى فرمايند: با آن كه نشانه هاى بهشت و جهنم برافراشته شده و مسير بهشت از دوزخ مشخص و جدا گرديده، مردم با اعمال زشت خود، جهنم و شقاوت ابدى را بر بهشت و سعادت جاودانى ترجيح دادند; روى خود را از بهشت به سمت دوزخ برگرداندند: «رُفع لهم عَلَم الجنة و النار فصرفوا عن الجنة وجوههم و اقبلوا الى النار باعمالهم.» آنان دعوت خدا را ناديده گرفتند و به دعوت شيطان لبيك گفتند: «دعاهم ربهم فنفروا و ولَّوا. و دعاهم الشيطان فاستجابوا و اقبلوا...»
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين فراز از خطبه، وضع عمومى مردمى را مجسم مى كنند كه از نور هدايت و معنويت الهى گريزانند و در پى هوس هاى نفسانى و لذات دنيوى روان. اين وضع مردمى است كه راه را گم كرده اند، سعادت خود را نشناخته و هوس هايشان را بر خواست الهى مقدم داشته اند. چنين افرادى، هم موجبات گمراهى خود را فراهم مى آورند و هم وسايل گمراهى ديگران را.