مرزهای ذات، صفات و افعال خداوند (1)

عبدالله جوادی آملی

نسخه متنی -صفحه : 8/ 5
نمايش فراداده

آيا موجودات امكاني مي‏توانند مظهر صفت فعل باشند؟

اكنون دو مطلب بايد كنار هم ثابت بشود يكي امتياز صفت ذات از صفت فعل ديگر آن كه آيا موجودات امكاني مي‏توانند مظهر صفت فعل بشوند يا نه؟ بعد از بيان اين كه موجود امكاني هرگز نمي‏تواند مظهر صفت ذات باشد بحث فوق را دنبال مي‏كنيم.

مرحوم كليني ـ رضوان الله عليه ـ در كتاب شريف اصول كافي، جلد اوّل بعد از اين كه مقداري از صفات ذات را ذكر مي‏كند، در پايان اين قسمت قبل از اين عنوان كه باب حدوث الاسما است يك عنوان ديگري دارد مي‏فرمايد: «جملة القول في صفات الذات و صفات الفعل» اين يك صفحه است كه بيان خود مرحوم كليني است و جزء روايات نيست مي‏فرمايند: «انّ كلّ شيئين وصفت الله تعالي بهما و كانا جميعاً في الوجود فذالك صفت فعل». اين يك قاعده كلي است كه خود آن مرحوم در شرح اين قاعده عقلي حدود يك صفحه سخن مي‏گويد. ايشان ابتدا خود قاعده را ذكر مي‏كند بعد يك صفحه آن را شرح مي‏دهد و مي‏فرمايد:

چيزي كه صفت وجودي است و نيز مقابل هم دارد و هر دو در خارج واقع مي‏شوند و خداوند به هر دوي اينها متصّف است اين گونه از امور يقيناً صفت فعل اند نه صفت ذات. مثلاً قبض و بسط، رضا و سخط، محبت و عداوت اينها هر كدام مقابل دارند و در خارج هم واقع مي‏شوند و خداوند هم به هر دو متّصف مي‏شود، خدا از موءمن راضي است و از كافر راضي نيست و بر او سخط دارد. خدا دوست موءمن است و دشمن كافر. خدا براي عده‏اي روزي را بسط مي‏دهد و براي يك عده قبض مي‏كند، احيا و اماته‏اي دارد. همه اينها مقابل دارند و خداوند هم به همه اين اوصاف با مقابل‏هاي اينها متصف مي‏شود. اين گونه اوصاف يقيناً صفت فعل اند نه صفت ذات، چرا؟ چون اگر چيزي مقابل داشت يعني تمام شد نوبت مقابل او فرا رسيد و آن مقابل، مقابل خود را طرد مي‏كند؛ مثلاً «لا يرضي لعباده الكفر»،6 ولي ايمان را مي‏پذيرد «رضي الله عنهم و رضوا عنه»7 خدا ايمان را راضي است «و رضيت لكم الاسلام دينا»8 يعني من اسلام را براي شما پسنديدم. در زيارت شريفه جامعه دارد كه: «رضيكم خلفاء» يعني شما را به عنوان خليفه پسنديد، اسلام را براي شما پسنديدم. خدا عده‏اي را مي‏پسندد و عده‏اي را نمي‏پسندد، اطاعات را مي‏پذيرد و معاصي را نمي‏پذيرد «كل ّ ذلك كان سيّئه عند ربك مكروها»9 چون ايمان را مي‏پذيرد و كفر را نمي‏پذيرد پس مرز رضا و سخط از هم جدا هستند، اگر چيزي را خدا نمي‏پذيرد معلوم مي‏شود رضاي او در آن جا نيست مقابل رضا هست، اگر رضا صفت ذات باشد بايد عين ذات باشد چون رضا در اين جا نيست لازمه‏اش آن است كه ذات در اين جا معاذ الله حضور نداشته باشد يا قبض و بسط اين چنين است يا قبول وعدم قبول اين چنين است خدا عمل متقيان را مي‏پذيرد: «انما يتقبّل الله من المتقين»10 عمل غير متقي را قبول نمي‏كند يكي از اسماي حسناي حق، «قابل» است كه او «يقبل التوبة عن عباده»11 اين قابل نسبت به كار موءمنين است، كار كافرين را خدا قبول نمي‏كند پس قبول، صفت خداست عدم قبول هم صفت خداست. پس هر صفتي مقابل هم دارد و چيزي كه مقابل دارد محدود است و چيزي كه محدود است ممكن است و نمي‏تواند وصف ذات باشد، پس هيچ كدام از اين‏ها نمي‏توانند صفت ذات باشند، اگر صفت ذات مي‏شدند بايد عين ذات و نامتناهي مي‏شدند يا بايد ذات، معاذالله حكم اينها را بپذيرد؛ يعني متناهي بشود كه محال است، يا اينها حكم ذات را بپذيرند و نامتناهي بشوند اين هم كه محال است، زيرا اينها مقابل دارند.

روي اين ضابطه مي‏توان گفت: چيزي كه مقابل دارد صفت ذات نيست گر چه بر ذات حمل مي‏شود ولي وصف فعل است. مي‏دانيد كه در مقام اتحاد موضوع و محمول در هر قضيه‏اي موضوع و محمول با هم متحداند امّا مدار تعيين اين اتحاد به دست محمول قضيه است نه موضوع آن، وقتي گفتيم «زيد ناطق» يا «زيد عالم» يا «زيد قائم» موضوع و محمول با هم متحدند.