آن بـخـش از قـانـونهاى شريعت كه نيازهاى اجتماعى انسان را در كانون تـوجه و نگاه خود دارند, در پى دگرسانيها در فرهنگ و روابط اجتماعى, بـيـش تر دستخوش دگرگونى قرار مى گيرند. به ديگر سخن, اثرگذارى زمان و مـكـان بر قانونهاى اجتماعى اسلام, بسيار بسيار بيش تر از اثرگذارى آن بـر قـانـونـهـاى فردى است. چه بسا بتوان گفت همه روى سخن در اين گـزاره بـه هـمين بخش از قانونهاست; چرا كه دستاورد اصلى اين گفتمان در اين ساحت از فقه آشكار مى شود.
در فـقه فردى, بيش تر گزاره ها از نوع عبادى است و چهره عبادات براى هـمـه زمانها و مكانها ثابت و يكسان است, ولى در فقه اجتماعى بيش تر گـزاره هـا از نـوع امـور عـقـلانى و عرفى است. با رشد عقلى و پيشرفت زنـدگى بشر, رشد و دگرگونى شكلى مى يابد. براى نمونه گزاره حكومت از آغـاز پيدايش جامعه بوده, ولى در گذر عصرها چهره اى نهاده و چهره اى پـذيـرفـته است. پيوند و گسست جامعه ها با يكديگر, پيوندهاى اجتماعى انـسـانـهـا در درون جـامعه, بازيافتها و بر بافتهاى فرهنگى, سياسى, اقـتـصـادى و نـظـامـى در جامعه هاى گوناگون و ديگر مولفه هاى مقوله اجـتـمـاع همه همين سان هستند, عصرى و مكانى اند. محتوا و گوهر آنها هـمـيـشـه يك حقيقت بيش نيست و آن اداره زندگى انسان, ولى فرهنگها و تـمـدنـهـاى بـشرى يكى پس از ديگرى به گونه اى و رنگ و فرمى براى آن جامه مى دوزند.
تفقه در اين گونه امور, بدون دخالت دادن عنصر زمان و مكان به هيچ رو نـمـى تواند چاره ساز و راهگشا باشد; از همين روى, امام آن جا كه از ايـن دو عـنصر سخن گفته است گزاره هايى نشان داده كه در رويارويى با دگرگونيهاى اجتماعى شكل پذيرند:
(مـسـاله اى كه در قديم داراى حكمى بوده است, به ظاهر همان مساله در روابـطـ حـاكـم بـر سـياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام, ممكن است حكم جـديـدى پـيـدا كـنـد, بـدان معنى كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجـتـمـاعـى و سـيـاسى, همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقى نـكـرده اسـت, واقـعـا مـوضـوع جـديـد شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد.)53
هم از اين روست كه آشنايى با پديده ها و فرهنگهاى نو به نو براى فقه اجتماعى شرط لازم مى داند:
(داشـتـن بصيرت و ديد اقتصادى, اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بـر جهان, شناخت سياستها و حتى سياسيون و فرمولهاى ديكته شده آنان و درك مـوقـعـيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه دارى و كمونيزم كه در حـقـيـقـت استراتژى حكومت بر جهان را ترسيم مى كنند, از ويژگيهاى يك مجتهد جامع است.)54
اين سخنان بدان معنى نيست كه قلمرو اثرگذارى عنصر زمان و مكان محدود و تـنـگ اسـت و تـنها در بخش اجتماعى فقه كارآيى دارد. منظور ما اين اسـت كه كاربرى اين دو عنصر در ساحت فقه اجتماعى سرنوشت ساز و تعيين كـنـنـده اسـت, بـه گـونـه اى كه در نظر امام, غفلت ورزيدن از آن به ويـرانـى و تـبـاهـى فـرهنگ دينى و زير سوال رفتن كيان فقه اسلامى مى انجامد55:
(اين جانب لازم است از برداشت جناب عالى از اخبار و احكام الهى اظهار تـاسف كنم. بنابر نوشته جناب عالى زكات تنها براى مصارف فقرا و ساير امـورى اسـت كـه ذكـرش رفـته است و اكنون كه مصارف به صدها مقابل آن رسـيده است, راهى نيست و (رهان) در سبق و (رمايه) مختص است به تير و كـمـان و اسـب دوانـى و امثال آن كه در جنگهاى سابق به كار گرفته مى شـده اسـت و امروز هم تنها در همان موارد است. و انفال كه بر شيعيان تـحـلـيـل شـده اسـت, امـروز هم شيعيان مى توانند بدون هيچ مانعى با مـاشـيـنـهاى كذايى جنگلها را از بين ببرند و آنچه را كه باعث حفظ و سـلامـت محيط زيست است را نابود كنند و جان ميليونها انسان را به خطر بـيـنـدازنـد و هـيـچ كس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد. منازل و مـسـاجـدى كه در خيابان كشيها براى حل معضل ترافيك و حفظ جان هزاران نفر مورد احتياج است, نبايد تخريب گردد و امثال آن.)56
نـگـرانـى امام از اين پيامدها زاييده بى توجه ماندن به عنصر زمان و مـكـان در ارأـه رهنمودهاى فقهى و اجتهادى براى جامعه است, نه براى فـرد. ايـن گـونـه پـيـامـدهـا درحوزه فقه فردى بسيار سبك تر و تحمل پـذيـرتـرند; زيرا چهره بيرونى دين و فقاهت را در چشم انداز جامعه و جـهـان مـخدوش و تاريك نمى سازند. بنابراين, در نظر امام اگر اين دو عـنـصر بر كوششهاى فقه اجتماعى سايه نيفكند, تفقه در اين ساحت, همان اندازه ناگوار و ويرانگر است كه رها گذاشتن آن بسان گذشته.
گـفت وگو از مقتضيات زمان و مكان در حوزه فقه به بررسى گسترده و جست وجـوى دراز دامـن نـيـاز دارد. ما در اين جا به پاره اى بر يافتها و بـازتـافـتهاى فقهى زمان و مكان, در انديشه فقه اجتماعى امام, اشاره مى كنيم.