چارچوب كهن بود، ليكن با آموزه هاى اصيل زرتشت راجع به معاد و در هم ترازى با اعتقاد به سال كيهانى بزرگ و فرجام جهان، آخرين سوشيانت اسطوره اى، ديگر نمى توانست فارغ از رخ دادهاى معادِ زرتشتى قلمداد شود و به نظر نگارنده هرچند باور به سوشيانتِ آخرين قدمتى فراتر از زرتشت دارد، ليكن تجسّم كاركردهاى دينى براى او، محصول دوران پس از زرتشت است.(1)
«مسيح» يا به بيان عبرى «ماشيح»، به معناى تدهين شده با روغن ـ و در نتيجه تأييد شده بوسيله ى خدا ـ است. باورمندى به نجات بخشىِ مسيحا در دو دين يهوديّت و مسيحيّت، بر سرتاسر كتاب مقدّس (= عهدين) تأثيرى سترگ نهاده است. يهوديان در سراسر زندگانى پر محنت خود با اميدورزى به ظهور مسيحا، روزگار مى گذراندند و در روندى رو به تزايد، به ادبيات پيش گويانه راجع به هنگامه ى ظهور او بها مى دادند. مسيحيان نيز باور دارند كه عاقبت عيسى بر زمين بازخواهد گشت و نجات و آسايش و بهره مندى را به ارمغان خواهد آورد.
يهوديان او را انسانى همانند انسان هاى ديگر مى شمردند كه البته برخوردار از جلوه و جبروت خدايى گشته و با نور خود جهان را روشنايى مى بخشد:
و بار ديگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگى براى تو نخواهد تابيد زيرا كه يهوه نور جاودانى تو و خدايت زيبايى تو خواهد بود. (اشعياء 60، 19) بر خلاف سوشيانت، هنگامه ى ظهور مسيحا دانسته نيست و جز خدا كسى از ساعت آن آگاهى ندارد:
1- در هر صورت بايد توجّه داشت كه مقصد نهايى موعود زرتشتى، بازآرايى جهان به همان شكلى آغازين خلقت است (= فرشگرد) و اين، جلوه ى عينى آرزوى بازگشت به اسطوره ى عصر زرين است.