پس، مى توان به روشنى تفكيكى ميان دو گرايش عمده در باور به موعود قايل شد: يكى «موعود دين مدار» در پيوند با اصل معاد و ديگرى «موعود اسطوره اى» در راستاى اسطوره ى بازگشت به عصر زرّين.
مفهوم و چگونگى باور به موعود در سراسر گيتى به يكسان نيست و اگرچه مى توان باور به آن را در بدوى ترين اقوام هم يافت، امّا آشكار است كه تلقّى دينى از معناى آن، ويژگى هاى بسيار متفاوتى دارد و لاجرم نمى توان بر اين پندار هم بود كه موعود دينى، شكل تكامل يافته ى موعود اسطوره اى است; چرا كه موعود اسطوره اى دستاوردِ كاركرد تاريخ ستيزانه ى نوع بشر است كه همواره در حسرت دوران طلايى گذشته، و بازگشت به آن بسر مى برده است(1); در حالى كه موعود دينى، آموزه اى است مبتنى بر استنباط خطّى از سير تاريخ و اين كه روزگارى جهان با معادى سترگ به فرجام نهايىِ خود خواهد رسيد. در واقع تفاوت ميان موعود اسطوره اى و دينى، به اندازه ى واژه ى «ايمان» است، ايمانى كه بشر را از سيطره ى بى چون و چراى جبر تاريخ و دَوَرانِ بى پايان آن مى رهاند و به احيا و نوزايى انسان ارزشى ويژه مى بخشد:
«ايمان ضابطه اى است جديد براى مشاركت انسان در امر آفرينش و حتى مى توان گفت، از زمانى كه آدمى توانسته است كه بر نگرش سنتى ديرين فايق آمده، از دنياى نمونه هاى ازلى و تكررات فراتر رود، ايمان تنها عطيه اى است در اين عرصه به آدمى داده شده است. تنها اين گونه آزادى است (كه علاوه بر جنبه نجات بخشى و نتيجتاً ارزش مذهبى يى كه دارد) مى تواند از انسان متجدد در برابر وحشت تاريخ دفاع كند.» (2)
1- به خواننده ى ارجمند توصيه مى كنم براى درك بهتر اين موضوع به كتاب ارزشمند «ميرچا الياده» موسوم به «اسطوره بازگشت جاودانه»، مراجعه كند. 2- ميرچا الياده، اسطوره بازگشت جاودانه، (ترجمه ى بهمن سركاراتى)، نشر قطره، 1378 ش، ص ص 164 و 165.