امّا پرسش اساسى اى كه اين پاسخ به آن مقصد اصلى نوشتار حاضر است، اين است كه آيا مفهوم موعود در تمام اديان به يك سان و همانندِ هم است؟ يا به عبارتى آيا مى توان گفت كه سوشيانت و مسيحا و مهدى و ... بيان هاى به ظاهر متفاوتى از يك حقيقت يا يك باورِ واحد هستند؟ پاسخ به اين پرسش بحثى مفصّل را مى طلبد; چه، بسيارى بر اين راه رفته اند كه مى توان باور به موعود در اديان گوناگون را دستاوردِ تكامل يك انديشه ى واحد دانست كه نخست در زرتشتى گرى پديدار شد و سپس به ساير اديان رسوخ يافت.(1)به اعتقاد اينان، يهوديّت عميقاً از كيش ايرانى و باورمندى آن به موعود، تأثير پذيرفت و سپس اين موضوع از آن دين به مسيحيّت و اسلام راه يافت تا عاقبت در تشيّع و در هيأت مهدى به اوج اعتلاى خود رسيد.
«صادق هدايت» از جمله ى پيروان اين نظريّه بود. او در مقدمه ى ترجمه ى خود از كتاب «زَنْدِ وُهوُمَنْ يَسْنْ»(2) اصولاً اعتقاد اسلامى به وجود قائم را به تمامى مُلهم از انديشه هاى ايرانى و زرتشتى شمرده و حتّى از قول «ادگار بلوشه» نقل كرده كه «اعتقاد به ظهور قائم حاصل عكس العمل روح ايرانى عليه روح سامى» است.(3) او در اثر مذكور، تلاش زيادى كرده تا با نشان دادنِ همانندى هايى ميانِ پيش گويى هاى راجع به هنگامه ى مهدى و سوشيانت; خواننده را به اين نتيجه برساند، كه باور به آن هر دو، دستاورد «افسانه پرستى به عنوان يكى از احتياجات اصلى آدمى» است.(4)
1- زينر، آرسى، طلوع و غروب زرتشتى گرى، (ترجمه ى تيمور قادرى)، فكرروز، 1375 ش، ص 76. 2- اين كتاب در اصل براساس «بهمن يشت»، تأليف شده و مشتمل بر پيش گويى هايى از دوره ى آخرالزّمان است. به اعتقاد برخى محققان، زمان نگارش نسخه ى اصلى آن را بايد در دوران پيش از اشكانيان جستجو كرد; دراين باره ر . ك: تاريخ ايران كمبريج، (گردآورى: احسان ريشاطر)، [ترجمه ى انوشه]، اميركبير، تهران، ج 3، ص 27. 3- هدايت، صادق، زند وهومن يسن و كارنامه اردشير پايكان، چاپخانه محمدحسن علمى، 1357 ش، ص ص 17- 27. 4- همان، ص 17.