پس از ايشان، «امام حسن» (عليه السلام) نيز روند اصلاحات پدر را دنبال كرد و به نبرد با معاويه همت گماشت كه اين اقدام نيز با بىوفايى كوفيان ناكام ماند و به صلح انجاميد. اين چنين معاويه زمام امور را در دست گرفت و بار ديگر اِفساد، جاى اصلاح را گرفت و تباهى ادامه يافت.
پس از معاويه، فرزندش يزيد ، روند فساد آلود پدر را ادامه داد. در چنين شرايطى بود كه قيام «امام حسين» (عليه السلام) اتفاق افتاد. اين قيام به تصريح سيدالشهدا(عليه السلام) نه اقدام ظالمانه بود و نه مفسدانه، بلكه قيامى اصلاح طلبانه بود: «إنّما خرجت لطلب الإصلاح في اُمّة جدّي» .(1) و آن حضرت در جمع عالمان اسلام در مراسم حج، همان جملات پدر را در نفى قدرت طلبى و ثروت اندوزى و اعلام اصلاح طلبى بيان داشت(2) و در اين راه تا جايى پيش رفت كه جان خود و اهل و يارانش را در راه اصلاحات اسلامى نثار كرد.
به گواه تاريخ، از آغاز آفرينش تا به حال، هيچ كدام از فريادهاى اصلاح طلبى پيامبران و اولياى الهى به درستى شنيده نشده و هيچ يك از حركت هاى اصلاح طلبانه ى آنان به نتيجه ى نهايى نرسيده است. تا كنون ظلم و فساد، ريشه كن نشده است. در زمان غيبت، اين ظلم و ستم ها به اوج خود خواهد رسيد تا اين كه رادمردى قيام كند تا بر جريان ستم و فساد تاريخ خط بطلان كشد.(3)
1- المجلسى، [العلامة] محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، ج 44 ، ص 329. 2- همان، ج 100، ص 81 . 3- ر . ك : الكلينى، [ثقة الاسلام] محمد بن يعقوب، الكافى، دار الكتب الاسلامية، ج 1 ، ص 341 ، ح 21 و الطوسى ، [الشيخ] محمد بن حسن، الغيبة، مؤسسة المعارف الاسلامى، ص 180 ، ح 138 و 139 و 140 .