احمد فرشبافيان
اشاره:
در راستاي معرفي كارهاي علمي، در مورد آثار گرانقدر و ابعاد شخصيتي و علمي حضرت امام خميني(ره) در اين شماره، قصد معرفي رسالهاي دانشگاهي را داريم. رسالؤ مورد نظر، پاياننامؤ تحصيلي جهت اخذ درجه كارشناسي ارشد در رشتؤ ادبيات فارسي است كه تحت عنوان "بررسي مضامين مشترك عرفاني اشعار امام خميني(ره) و خواجه حافظ" توسط آقاي احمد فرشبافيان دانشجوي كارشناسي ارشد ادبيات در شهريور ماه 74 تدوين گرديده و توسط آقايان دكتر محمد مهدي پور و دكتر اجلالي به عنوان استادان راهنما و مشاور و ديگر استادان زبان و ادبيات فارسي دانشكدؤ ادبيات دانشگاه تبريز ارزيابي و پذيرفته شده است.
تعريف عرفان ـ وجه تسميؤ صوفي ـ تعريف تصوف ـ منشا و خاستگاه تصوفـ سير عرفان و تصوف در ايران ـ عرفان منفي و ويژگيهاي بارز آن ـ عرفان مثبت و مشخصات بارز آن ـ سخني در شعر خواجه حافظ و امام خميني(ره) ـ مشرب عرفان حافظ و امام (ره) ـ معرفي شخصيت اجتماعي، فرهنگي، ادبي و عرفاني حافظ ـ عرفان امام خميني(ره) ـ مشخصه هاي عرفان ناب امام(ره) و مقايسؤ كلي امام خميني(ره) و حافظ در شعر و عرفان.
در بخش دوم، ابتدا، تعريف لغوي اصطلاح و سپس ديدگاه عرفاني عرفا، با مرجعه و استخراج از منابع اصيل عرفاني نوشته شده و آنگاه نحوؤ مضمون سازي و استفاده خواجه حافظ و امام(ره) و احياناً نحوؤ بهرهبرداري و ديدگاه مرجع يكي از اين دو بزرگوار، با شواهدي قانعكننده از اشعار، مطرح گرديده است.
آنچه از نظر ميگذرد، فرازي از اين پاياننامه است، اين اثر در آيندهاي نزديك از طريق انتشارات عروج چاپ و منتشر خواهد شد.
حضور
از ميان قالبهاي گوناگون شعر فارسي، غزل بيشترين مورد استفاده را در ديوان اين دو بزرگوار دارد و شكي نيست كه در بافت غزلهاي آنان، وجوه تمايزي وجود دارد بطوريكه مي توان گفت حافظ شاعري است حرفهاي، اما حضرت امام(ره) هرگز بصورت جدي به شعر نپرداخته است. البته اين بدان معنا نيست كه ما ديوان لسان الغيب را فقط هنرنمايي محض بدانيم و از روح عرفان خالي و تهي فرض كنيم بلكه بقول شهيد مطهري او با اين وسيله به زيبايي بيان عرفاني افزوده است. همچنانكه تاثير قرآن كريم در قلوب، تا حدي مرهون زيبايي ادبي و هنري آنست، در سطح پايين تر نيز ديوان حافظ چنين حكمي را دارد.
نيك مي دانيم كه لسان الغيب، همؤ رمز و راز كلام را دريافته و سخن فارسي را به ذروؤ اعجاز رسانده است. آگاهي او، بر تكامل، شكوه و شيوايي شعرش تا آنجاست كه با اطمينان و جرات تمام سوگند ميخورد كه:
حافظ/447
در عين حال كه اشعار حضرت امام بويژه غزلهاي او در مقام انصاف در سطحي خوب و قابل قبول بوده و تعداد قابل ملاحظهاي از غزلها از بُعد هنريِ قويتري برخوردارند شكي نيست كه حيث هنرِ شعري در مقايسه با غزلهاي حافظ در مقامي پايينتر قرار دارد، اما الحق شعر امام از جنبؤ غناي علمي و مباحث عرفاني داراي ارزش و اعتبار فوقالعاده اي است. و ناگفته پيداست كه آن بزرگوار شاعرپيشه نبودند بلكه شعر براي اظهار و ابراز جلوه هاي روح بلند و متعالي ايشان ابزاري بيش نبوده و شايد بتوان گفت كه در شعر حضرت امام كفؤ مضمون بر بُعد هنري ميچربد برخلاف حافظ كه جنبه هنري، بعد عرفاني (مضمون) آنرا تحتالشعاع خود قرار داده است. بهمين دليل نمي توان همچون حافظ در امام خميني بعنوان يك شاعر عارف نگريست. چون "امام نخواسته شعر بگويد؛ شعر امام از سر تفنن نيست، از سر شاعري نيست و (ما ينبغي له)، اگر از امام به شاعر تعبير كنيم، نوعي تنزل رتبه است براي آن بزرگ" (1)
او مقصدش شعر و شاعري نبود بلكه شعر نيز جلوه اي از جلوه هاي روح بلند و متعالي او بود، شعر او به مثابه "اَرِحْنا يا بِلالُ" است.
شعر امام نجواي عاشقانؤ روح هيجان زده و بي تابي است كه در خلوت تنهايي با بكارگيري كلمات، راز دلِ دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نياز پرداخته است. او قافيه انديش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش كرده از شعر بدان رنگي داده است. امام(رض) در باب شعرگويي خويش فرموده است:
"بايد بحق بگويم كه نه در جواني، كه فصل شعر و شعور است و اكنون سپري شده و نه در فصل پيري، كه آن را هم پشت سر گذاشته ام، و نه در حال ارذلالعمر، كه اكنون با آن دست بگريبانم، قدرت شعرگويي نداشتم."