نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت

رسول جعفریان

نسخه متنی -صفحه : 11/ 4
نمايش فراداده

البته ديد جاحظ درباره امام على(ع)، همانند ديد عثمانيه نيست. وى زمانى اين رساله را نوشته كه خود عثمانيه نيز، به پيروى از احمد بن حنبل، عقايد گذشته خود را نسبت‏به امام على(ع) اصلاح كرده بودند. در واقع، جاحظ ميان عثمانيه و سفيانيه تفاوت مى‏گذارد و در رساله ديگرى، كه با عنوان رسالة الحكمين و تصويب على بن ابى‏طالب فى فعله نگاشته، ديدگاه‏هاى سفيانيه را درباره معاويه رد كرده است. جاحظ در اواخر اين رساله نشان مى‏دهد كه از معاويه بيزار است. وى در رساله فضل هاشم على عبدشمس نيز به رد برترى امويان بر هاشميان پرداخته است. (2)

فرقه سفيانيه شايد همان نابته باشند، كه به نوعى عثمانى‏هاى افراطى بودند و همان فرقه‏اى است كه شيعه از آن با عنوان نصب يا مرام ناصبى ياد مى‏كند. جاحظ در رساله النابتة، پس از ارائه گزارشى از اتفاقات پس از رحلت‏حضرت محمد(ص) تا زمان يزيد و تاكيد بر اين كه يزيد مستحق لعن است، به بيان عقايد نابته زمان خود مى‏پردازد و مى‏گويد آنان سب واليان را فتنه و لعن ظالمان را بدعت مى‏شمرند، گرچه هر ظلمى را مرتكب شده باشند. وى كفر نابته را بدتر از كفر يزيد مى‏داند و تصريح مى‏كند كه نابته مشبهى مذهبند و خدا را به خلق تشبيه مى‏كنند. اين عقيده اهل‏حديث در قرن دوم و سوم هجرى است. او هم‏چنين، از منظر فردى معتزلى، به اعتقاد نابته به جبر و تشبيه و قدم قرآن سخت‏حمله مى‏كند و به صراحت آنان را پيرو احمد بن حنبل مى‏شمرد كه عقيده به قدم قرآن را از سلف نگرفته بلكه خود بدان معتقد شده است. (3) اين رساله نشان مى‏دهد كه اهل‏حديث در اين دوره، از نظر تاريخى و اعتقادى، چه باورهايى داشته‏اند.

رديه‏نويسى و اعتقاديه‏نگارى

از اوايل قرن سوم، رهبران مذهبى بغداد، كه عمدتا اهل‏حديث‏بودند، كوشيدند تا براى تعيين اين مرزها رساله‏هايى تدوين و در هر زمينه عقايد درست را از نادرست تبيين كنند. عامل و نتيجه اين قبيل رساله‏ها، كه در قرن سوم در تبيين حدود و ثغور عقايد درست نگاشته شدند، نوعى خودآگاهى فرقه‏اى گسترده بود كه با توجه به معيارهاى تكفير و تفسيق گسترده، مى‏توانست طرفداران هر فرقه را به صورت يك جامعه مستقل با عقايد و آداب و رسوم ويژه درآورد. اين مسئله در بسيارى از شهرها، به صورت تقسيم محلات يك شهر ميان فرقه‏ها رخ داد; چيزى كه سابقه هم داشت.

در اين‏جا لازم است درباره اهل‏حديث، كه جريان غالب مذهبى بغداد است، بيشتر توضيح دهيم.

به‏طور عمده، مرجعيت محلى در قرن دوم، دو نوع جريان مخالف را شكل داد: يكى اصحاب حديث، كه بيشترين آن‏ها اهل‏مدينه بودند; دوم اصحاب راى، كه در اصل عراقى بودند و بعدها در برخى شهرهاى ايران نيز هواداران جدى به دست آوردند. ظاهرا اصطلاح رايج در برابر «اهل‏حديث‏»، عبارت از «اهل‏كلام‏» (4) يا «اهل‏راى‏» بوده است. تقريبا مى‏توان گفت همه جريان‏هاى مخالف اهل‏حديث، در عراق و ايران رشد يافته‏اند; با اين حال نفوذ اصحاب حديث، به تدريج، در عراق و ايران نيز فزونى گرفت و اندك اندك توانست در برابر گروه‏هاى ديگر، خود را نماينده رسمى اهل‏السنة يا تسنن مطرح كند. اين در حالى بود كه تعداد زيادى از كسانى‏كه در شمار گروه‏هايى چون معتزله و مرجئه و اصحاب راى نبودند، رسما عقايد اهل‏حديث را نمى‏پذيرفتند و با اين حال، نام خاص فرقه‏اى نيز نداشتند. اين‏ها نيز گروه ويژه‏اى از سنيان بودند.

گفتنى است كه كلمه «سنى‏» از همين زمان، يعنى نيمه دوم قرن، به كار رفت و بعدها، در قرن سوم و چهارم، شيوع يافت. پيش از آن، عنوان «عثمانى‏» ويژه كسانى بود تنها به خلافت‏سه خليفه معتقد بودند.

مى‏توان گفت اهل‏حديث، نخستين بار، چيزى را كه بعدها مذهب تسنن ناميده شد و در قرن دوم شامل چند فرقه با تمايز فرقه‏اى اندك بود، به صورت يك فرقه با عقايد ويژه درآورد. افرادى كه اين جريان را شكل دادند، شمارى از محدثان بودند كه عمدتا در نيمه دوم قرن دوم تا قرن سوم هجرى در مدينه و بغداد زندگى مى‏كردند. مهم‏ترين شخصيت‏هاى آنان عبارت بودند از: عبدالله بن مبارك (م 181)، نعيم بن حماد مروزى (م 228)، اسحاق بن راهويه (م 238)، عثمان بن سعيد دارمى (م 280) و مهم‏تر از همه، احمد بن حنبل (164 - 241).

آثارى كه اينان نوشتند، بيشتر در رد بر مخالفانشان بود. در واقع، نزاع با مخالفان، خودآگاهى فرقه‏اى مستقل آنان را افزايش داد. مهم‏ترين آثارى كه اين افراد در اين تشخص فرقه‏اى تاليف كرده‏اند، رد بر قدريه، جهميه، مرجئه و زنادقه است. براى نمونه، احمد بن حنبل، دارمى، و عبدالله بن محمد جعفى (م 229) رساله‏هايى در رد بر جهميه نوشتند. مقصود آنان از جهميه، عبارت از معتزله و قدريه و يا به تعبير ديگر، كسانى است كه قائل به روايات تشبيه نيستند و در اثبات تنزيه مى‏كوشند و ممكن است آنان نيز به نوعى گرفتار افراط شده باشند.

در ادامه كار رديه نويسى، نگارش اعتقاديه‏ها آغاز شد. آنان براى نشان دادن مرزهاى اعتقادى درست، دست‏به تدوين اعتقادنامه‏هاى خود زدند. نام اين آثار به نوعى مشتمل بر كلمه سنت‏بود كه به‏تدريج اهل‏السنة از آن انشقاق يافت. اين اصطلاح درست در برابر بدعت قرار مى‏گرفت، و از نظر آن‏ها تمامى گروه‏هاى ديگر اهل‏بدعت‏بودند. شمارى از كسانى كه اين قبيل آثار را نوشته‏اند، عبارتند از: عبدالله بن احمد بن حنبل (م 290)، ابوبكر احمد بن عمرو شيبانى(م 277)، ابوعلى حنبل بن اسحاق (م 273)، ابوبكر احمد بن محمد الاشرم(م 273)، ابوبكر بن ابى شيبه (م 225)، ابن ابى عاصم (م 287) و ابومنصور اصفهانى. (5) ابن نديم به محمد بن عمر واقدى نيز كتابى را با عنوان كتاب السنة و الجماعه و ذم الهوى و ترك الخروج نسبت داده است. (6)

مشخصات برخى از اين آثار چنين است:

1. عبدالله بن احمد بن حنبل (م 290): كتاب السنة،2 ج، تحقيق محمد بن سعيد بن سالم القحطانى، الدمام، 1994.

2. بربهارى، ابومحمد حسن بن على بن خلف (م 329): شرح السنة، تحقيق ابوياسر خالد بن قاسم، مدينه منوره، مكتبة الغرباء الاثرية، 1993.

3. الخلال، ابوبكر احمد بن محمد بن هارون (م 311): السنة، 5 ج، تحقيق عطية الزهرانى، الرياض، دارالراية، 1994.

4. ابن ابى‏عاصم، ابوبكر عمرو بن ابى‏عاصم الضحاك الشيبانى (م 287): السنة، 2 ج، تحقيق محمد ناصرالدين الالبانى، بيروت، المكتب الاسلامى، 1993.

5. اللالكائى، ابوالقاسم هبة‏الله بن الحسن بن منصور الطبرى (م 418)، شرح اصول اعتقاد اهل‏السنة و الجماعة، 9 ج، تحقيق احمد بن سعد بن حمدان الغامدى، الرياض، دارطيبة، 1994.

6. ابن بطة، ابوعبدالله عبيدالله بن محمد بن بطة العكبرى (م 387)، الابانة عن شريعة الفرقة الناجية و مجانبة الفرق المذمومة، 2ج، تحقيق رضا بن نعسان معطى، الرياض، دارالراية، 1994.