و اين شعر، اشاره است بهعلاوهي ضعف، هر دو چشمم كور و نابينا شده. براي معالجه، عمل كردند؛ نسبت به چشم راست فايده[اي] نكرد، ولي چشم چپ، فيالجمله، بينايياي كه به توسط عينك و منظرهي ذرهبيني، چيزي ميخوانم به صعوبت، يا مينويسم با مشقّت، و نيز اشاره است كه فهم مطالب براي من مشكل شده و بصيرتم، منعدم گرديده:
و بعد از اين التجا و انتظارِ حصول فرج به واثقالرجاء، انقلابِ حال از برايم حاصل و به توجّه و نظر مخصوص آن قدرةالله الشاملة، نائل گرديده.
پس شروع نمودم به تصنيفات جديده و به تحقيقات نديده و نشنيده كه در تعداد مصنَّفات ظاهر ميشود.
و قبل از شروع در بيان مكتوبات قديمه و ذكر مصنّفات جديده، مقدمتا آگاهي ميدهم عموم طلاّب و برادران خود را كه از ابتداي اشتغال به ادبيات و سطوح، در طهران، آنچه نوشته بودم، در طهران باقي بود و آنچه در بعد از مراجعت از سفر مكّه، در نجف و سامرا تحرير شده بود، چه بر سبيل تقرير كلمات اساتيد و چه بر حسب استقلالي، كلاً در جزوات و اوراق متعدّده متفرّقه، در بقچهاي جمع مينمودم و در موقع آمدن به طهران، به همراه خود به طهران آوردم و در كتابخانهام بود.
وقتي را، بعضي از معاصرين، از بني اعمام پدرم، كه اشارتا به بعض ايشان به وسيلهي دستياري خواهرشان- كه زوجهي حليلهي جليلهي پدرم بود- كليهي بقچهي مكتوبات مرا سرقت نمودند. و غرضشان از اين مطلب چه بود، نفهميدم.
بعد از مدّتها، به لطايف حِيَل، استرداد نمودم و آنچه از آنها مفقود شده بود، ملتفت نشدم.
و بعد از آن كه استرداد شد، باز صحيحا مضبوط نشد و در انتقالات از منزلي به منزل ديگر، مكرّرا در مدّت چهل سال، مبالغي از آنها مفقود شده و بقيّه را به همراه خود به مشهد مقدّس آوردم و در سه جلد مجلّد نموده، صورت آنها را ابتدا مينويسم و آنچه بعد از ورود به مشهد نوشته شده، متأخّرا ذكر خواهد شد.
صورت آنچه در ابتداي تحصيل، در طهران، نوشته شده كه در يكي از سه مجلّد است:
توضيحات بر مطوّل؛ در موقع قرائت آن، نوشته شده كه دو جزء موجود و بقيّه مفقود است.
شرحي بر زبدهي شيخ بهايي؛ در موقع خواندن مرقوم شده كه دو جزء موجود، بقيّه مفقود است.
شرح بر تمام معالم؛ موقع قرائت آن كه كلّيّتا مفقود شده.
توضيحات بر تفسير بسمالله و فاتحةالكتاب؛ در موقع خواندن تفسير، يك جزو، موجود در آن مجلّد است.
شرحي بر شرح لمعه؛ در موقع خواندن، نشوشتهام تا كتاب حجّ، موجود و بقيّه مفقود است.
و بعد از خروج از طهران و مسافرت به مكّهي معظّمه، در زمان مجاورت در مدنيّه، علي ثأويهاالصلاةُ والسلام،: تحفهي مدنيّه (در سه علمِ عَروض عرب و عجم، قواعد قافيهي فارسي، و در قيافهي اُرجوزه رموزه[كذا] و قواعد كليّه) نثرا عربي و سابقا اشاره شد2 به اين كه فعلاً از كسي كه از من گرفته، نميتوانم استرداد نمايم.
و بعد از مراجعت از مكّه، آنچه در نجفاشرف نوشتهام از اين قرار است:
حجيّت خبر واحد؛