«لاترى الجاهلَ إلاّ مُفرِطاً او مُفرَّطاً.»(3)
انسان نادان را يا گرفتار زياده روى مىبينى يا دچار كم روى.
بايد توجه داشت كه دين و فقه ما،بر اساس بينشى استوار است كه اعلام مىكند:
«و لو تقولّ علينا بعض الاقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين.»(4)
و اگر سخنى را به ما نسبت دهد [كه ما نگفتهايم]با قدرت با آن برخورد مىكنيم و رگ قلب گوينده سخن را مىبريم.
و يا آن كه مىفرمايد:
«مَهْلاً يا ابان.»(5)
آرام باش اى ابان[بر اساس قياس داورى نكن].
يا:
«علينا القاء الاصول و عليكم التفريع»(6)
بر ماست بيان كليّات و بر شماست اجتهاد در فروعها.
بنابراين، همان گونه كه پا بيرون نهادن از مورد آيات و روايات، امرى دشوار است و ماندن و ايستايى در آن نيز دشوار خواهد بود.
وحيد بهبهانى مىنويسد:
«..فظهر ممٌا ذكرنا انه يحرم التعدى عن النصوص جزماً و يحرم عدم التعدى ايضا جزماً.
و يحرم مخالفة النصوص جزماً و يحرم عدم المخالفة جزماً فلابد للمجتهد من معرفة المقامين و تمييزها... .
و عدم الفرق بين المقامين أعظم خطرا على المجتهد. و لو كان احد لم يفرق و بم يعرف ما به الفرق. يخرب فى الدين تخريبات كثيرة من اوّل الفقه الى آخره...»(7)
از مطالبى كه بيان كرديم،روشن شد:پا فرا نهادن از مورد روايات و ناسازگارى با آن، حرام است و ايستايى و ماندن در مورد و فراتر نرفتن از آن نيز، حرام است.
بنابراين، بايد مجتهد موارد جايز بودن و نبودن فراتر رفتن از مورد را باز شناسد و بازشناسى اين مقام،از بزرگترين دشواريهاى مجتهد است.
و چنانكه مجتهدى بين اين دو مقام فرق نگذارد و وجه فرق آن را نشناسد، خرابيهاى فراوانى را،از آغاز فقه تا آخر فقه،به بار مىآورد.
به همان اندازه كه به استناد: «ولو تقوّل علينا بنص الاقاويل»و«مهلاً يا ابان»خودارى از بيان احكام مسايل نو پيدا و جرأت نكردن اط اظهار نظر نو و استنباط جديد،سبب به بار آمدن خرابى در فقه و دين است،شتاب زدگى و بى روشى در اظهار نظرهاى فقهى، سبب ويران كردن فقه و احكام اسلامى است.
اين جاست كه با رسيدن به اجتهاد درست را (( ادق من الشعر و احر من النار)) دانست.
از اين روى،شيخ انصارى مىنويسد:
«وَفقٌنا الله للاجتهاد الذى هو اشد من طول بحق محمد و آله الاطهار.»(8)
خداوند، به حق محمد و آل پاك او،ما را موافق بدارد به اجتهادى كه رسيدن به آن دشوارتر از جهاد پيوسته با شمشير در راه خداست.
برابر شواهد استوار، همانند آيات، روايات، تاريخ و آثار به جاى مانده از عهد باستان، پيدايش مجسمه سازى و نقاشى به عنوان هنر و فن، كم و بيش، نزديك به تاريخ پيدايش بشر است.آنچه در آيات مطرح شده،تنديسها و بتهاى پرستش است.
بخشى از روايات تاريخ پيدايش مجسمه سازى به انگيزه پرستش، در كتاب توحيد بحار الانوار(9) و بخشى در ضمن بيان تاريخ پر بار و درخشان پيامبر اسلام (ص) بازگو شده اند.(10)
پيدايش و گسترش مجسمه سازى و نقاشى ، انگيزه ها و علتهاى گوناگونى دارد و سرچشمه گرفته از گرايشها و ذوقهاى روحى ، هنرى و از جمله به انگيزه پرستش بوده است.
چنانكه مطالعه تاريخ ملتها نشان مىدهد ، مجسمه سازى و نقاشى همواره به عنوان يك هنر پيشرفته ، نشانه تمدن و قوه پدپد آورندگى و آفرينندگى يك ملت ، بشمار مىآمده است.
از اين روى، شايسته و بايسته است كه از ديدگاه فقه اسلامى، حكم اين موضوع ، به تحقيق و بررسى گذاشته شود.
موضوع شناسى فقهى مجسمه سازى و نقاشى
بحث از مسأله مجسمه سازى و نقاشى و احكام آن در بابهاى گوناگونى از كتابهاى فقهى و روايى مطرح شده است· روشن است كه رجوع به همه موارد ياد شده و جمع بندى بين آنها در فهم هر چه بيش تر مسأله نقش بسزايى دارد:
1.باب لباس نمازگزار
2.مكان نمازگزار
3.احكام مساجد
4.كتاب المتاجر باب معاملات و مكاسب محر+مه.
5.كتاب النكاح باب الوليمه
در كتابهاى روايى نيز:
1.در باب احكام و دفن اموات.
2.باب لباس نمازگزار
3.باب مكان نمازگزار.
4.باب احكام مساجد.
5.باب احكام مساكن و خانه سازى.
6.باب مكاسب محر+مه.
7.كتاب الزى و التجمل.
8.باب الفرش و تزويق البيوت.
9.كتاب اللباس.
فقيهان براى پيكر تراشى و چهره نگارى، گونه هايى ياد كردهاند كه به مهمترين آنها اشاره مىشود:
1.ساخت تنديس جانداران.
2.چهرههاى جانداران.
3.ساخت تنديس غير جانداران.
4.چهره نگارى غير جاندران.
5.رنگآميز و نقش و نگار، بدون اين نمودار شكل و صورت جاندار،يا بى جانى باشد.
6.ساخت تنديس و چهره نگارى نيم تنه، به گونه ناقص.
7.چهره نگارى فرشته و جن به گونههاى گوناگون.
8.چهره نگارى برقى يا كامپيوترى، به گونه برجسته و نقاشى.
9.چهره نگارى موجود تخيلّى و موهوم؛يعنى مجسمههاى تجريدى و انتزاعى.
10.چهره نگارى كاريكاتورى و كارتنى.
گونههاى ديگرى نيز در سخنان فقيهان مطرح شده است كه هر يك از گونههاى ياد شده،انفرادى انجام بگيرد،يا گروهى. با دست باشد يا دستگاه و... .
ياد آورى: آنچه بيان شد، تنها تقسيم بندى نيست،بلكه از ديد فقهاء احكام أقسام بيان شده از نظر فقهى، با هم فرق دارند.