دعوت نكن .
معاويه به سعد وقاص (50)نامه اى بدين مضمون نوشت :
اما بعد، برادران ما از اهل شورا كسانى كه فضايل او را شناخته بودند او را به خلافت برگزيدند، طلحه و زبير نظير تو در سوابق دينى بودند به طلب دين عثمان برخاستند و او را يارى دادند. و در اين راه ام المومنين عايشه خوار و خفيف شد و وظيفه خود را در دفاع از خون عثمان ادا كرده ، تو كارهاى طلحه و زبير و عايشه را ناپسند نشمار، من شوراى مسلمين براى انتخاب خليفه را خواستارم ، تو در اين كار با من موافقت كن .
سعد بن وقاص در جواب نامه چنين نوشت :
معاويه بداند كه خليفه دوم عمر جمعى را در شورا داخل كرده بود كه هر يك از آنها اهليت و صلاحيت براى خلافت را داشتند و هيچ يك را براى ديگرى ترجيح و تفضيل نبود، مگر اين كه على بن ابى طالب عليه السلام در ميان آن شش نفر داراى فضايل و مناقبى افزون تر از همه بود، اگر طلحه و زبير بيعت نمى شكستند و جنگ را تدارك نمى كردند بهتر بود. خداى تعالى عايشه را مورد غفران خويش قرار دهد. والسلام
معاويه به محمد بن مسلمة نامه اى (51) بدين مضمون نوشت :
به اين جهت براى تو نامه مى نويسم ، چون اميدوارم نزد ما بيايى و از من اطاعت و پيروى كنى ، اما قبل از هر چيز مى خواهم تو را از شك و شبهه بيرون آورم . تو از سروران و پهلوانان مهاجرين و انصار هستى و از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كردى ، كه فرمود: اهل نماز و قبله با يكديگر جنگ نكنند.
تو ديدى كه عده اى از اهل قبله كه بعضيها اقوام و خويشان تو بودند با عثمان به جنگ پرداختند و او را كشتند و آنان را از آن كار باز نداشتى خداى تعالى تو را و آنان را در روز قيامت بدون مجازات نخواهد گذاشت . والسلام محمد بن مسلمة انصارى در جواب معاويه نوشت :
رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا از اخبار و حوادث آينده خبر داده بود، چون در زمان عثمان بعضى از حوادث و فتنه ها كه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مرا خبر داده بود ظاهر گرديد، شمشير خود را شكستم و در خانه خويش نشستم . اى معاويه تو از اين حرفها جز به دست آوردند مال و جاه دنيا مقصود ديگرى ندارى ، و هواى نفس بر تو غالب شده است ، وگرنه در زمان حيات عثمان او را مدد و كمك مى كردى ، در حالى كه اكنون به خون خواهى او برخاسته اى . من و انصار در شك و شبهه نيستيم بلكه تو در ضلالت گمراهى افتاده اى . والسلام
بعد از اينكه جواب نامه هاى عبدالله بن عمر، سعد بن وقاص ، محمد بن مسلمه به معاويه رسيد، و از ديدگاه هاى آنان آگاه شد. از نوشتن نامه به آنان پشيمان شد، عمروعاص هم او را شماتت و سرزنش كرد، و گفت : به تو گفتم براى آنان نامه ننويس ، چون فايده اى ندارد و به تو جواب هاى سخت و سخن هاى درشت مى گويند. اما قبول نكردى و اين است سزاى تو.
معاويه دستور داد تا مردم در مسجد اجتماع كنند، وقتى مردم به مسجد آمدند، بر منبر نشست و گفت : (52) اى مردم ! شما مى دانيد كه عثمان خليفه مسلمين را مظلوم و بى جرم و گناه كشتند خداى تعالى فرمود: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا.
من ولى عثمان هستم ، او مرا امارت شام داده بود و بعد از آن هم عزل نكرد، شما اهل حق حقيقت هستيد. اما اهل فتنه جماعتى هستند كه خليفه وقت ، عثمان بن عفان ، را كشتند امروز على بن ابى طالب عليه السلام كه مبغوض ترين افراد نزد من است به خلافت نشسته است و لشكرى جمع كرده ، قصد دارد به شام بيايد و با ما بجنگد، در مقابل على بن ابى طالب عليه السلام جز به صبر و ثبات قدم نمى توان مقاومت كرد اگر چه مردان عراق دليرترند، اما صبر ثبات اهل شام زيادتر است .
در اين زمان ابوالاعور السلمى ، ذوالكلاع حميرى و حوشب ذوالظليم برخاستند و گفتند: همه مردان عرب مى