جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 53
نمايش فراداده

ندانست كه نامه را چه جوابى بنويسد، عاقبت اين بيت شعر را در جواب آن حضرت نوشت :


  • ليس بينى و بين قيس عتاب غير طعن الكلى و ضرب الرقاب

  • غير طعن الكلى و ضرب الرقاب غير طعن الكلى و ضرب الرقاب

اميرالمومنين در جوابش اين آيه را نوشت :

انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم بالمهتدين . (59)

عبور از فرات

اميرالمومنين جماعتى از اهل رقه +را فرا خواند و فرمود كه بر روى آب فرات پلى ببندند تا لشكر عبور كند، اهل رقه امتناع كردند، اميرالمومنين عليه السلام دانست كه آنان طرفدار معاويه اند، آنان را توبيخى نكرد پس ‍ گفت از پل منبع عبور مى كنيم .

مالك اشتر آنان را طلبيد و گفت : خيانتى بزرگ نسبت به اميرالمؤ منين على عليه السلام مرتكب شديد، و آن بزرگوار شما را مؤ اخذه نكرد، به خدا سوگند اگر در امر اميرالمومنين كاهلى كنيد و پل را مهيا نسازيد شمشير مى كشم و همه شما را نابود مى سازم و مال و عيال شما را به غارت مى دهم .

اهل رقه از آن تهديد ترسيده ، به يكديگر گفتند، اشتر نخعى اگر سخنى بگويد به آن وفا خواهد كرد. اهل رقه به تعجيل دنبال على عليه السلام رفته ، گفتند به آنچه امر فرمودى به پايان مى رسانيم . پس آن حضرت بازگشت و آنان بر آب فرات پلى محكم بستند، اميرالمومنين عليه السلام با هزار سوار ايستاد تا همه لشكر از پل عبور كردند، آخرين گروه اميرالمومنين و همراهان بودند كه از پل گذشته به لشكر ملحق شدند.

وحشت معاويه از لشكر اميرالمومنين

چون خبر عبور اميرالمومنين از پل رقه به معاويه رسيد، مضطرب و پريشان شده ، اعلام كرد تا لشكر شام اجتماع كنند، چون همه جمع شدند گفت :

اى مردم ، آيا مى دانيد چه كسى به جنگ شما مى آيد؟ آن مرد شجاع و شير سياه ، على بن ابى طلب عليه السلام و مبارزان عراق و سواران حجاز و دليران كوفه و بزرگان مهاجر و انصار به سوى شما مى آيند، كه براى تقويت دين و حفظ شرف و صيانت مال با يقينى صادق با شما جنگ خواهند كرد، اگر صبر و مقاومت و ثبات قدم داريد، اين زمان وقت ثبات و صبر است .

مروان بن حكم برخاست و گفت : اى معاويه ! در جنگ جمل جان را در كف گرفته تلاش مى كردم كشته و يا پيروز شوم ، اما تقدير نبود تا كشته شوم . به خدا سوگند اگر على عليه السلام را ببينم ، به مبارزه با او برمى خيزم و چنان جهد كنم تا او را از پاى درآورم يا خود هلاك شوم .

حوشب ذوالظليم برخاست و گفت : اى معايه ! به خدا سوگند غضب و خشم ما نه به جهت توست بلكه براى خون خليفه مظلوم عثمان و حفظ ناموس و شهر ديار است از على عليه السلام و يارانش هراس نكن ، سواران ما در مقابل سواران او و پيادگان را در مقابل پيادگان قرار ده ، با يك حمله مردانه لشكر على عليه السلام را در هم مى شكنيم و شر آنان را دفع مى كنيم .

سپس ابوالاعور السلمى برخاست و سخنانى از پهلوانى و دليرى و ايمان و صداقت خويش گفته و يارانش را ستود.

خبر ورود على عليه السلام براى اهل شام

در اثناى سخنرانى معاويه خبر آوردند كه على بن ابى طالب عليه السلام با سپاهى نيرومند در كنار آب فرات در مقابل شهر رقه فرود آمده و آنجا را لشكرگاه خويش ساخته است . معاويه بى درنگ ابوالاعور سلمى را با لشكرى كثير از اهل شام به مقابله سپاه على عليه السلام فرستاد، چون خبر به اميرالمومنين على عليه السلام رسيد. زياد بن نضر و شريح بن هانى را با لشكرى از اهل كوفه به جنگ با ابوالاعور سلمى فرستاد، آن دو نفر به سوى اهل شام حركت كردند، وقتى از دور لشكرى انبوه به فرماندهى ابوالاعور را