جواب سخت و مستدل اميرالمومنين به معاوية بن صخر (57) - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عثمان اظهار بى گناهى مى كنى . اگر راست مى گويى ، قاتلين عثمان را نزد من بفرست ، تا قصاص كنم آن گاه من در خدمت تو باشم و تو را اجابت كنم ، والا بين من و شما غير شمشير راهى نيست . والسلام

جواب سخت و مستدل اميرالمومنين به معاوية بن صخر (57)

اما بعد نامه تو به من رسيد، در آن نامه ياد آور شده اى كه خدا تعالى مصطفى صلى الله عليه و آله را براى دين خويش اختيار كرد و او را به كسانى از يارانش كه تائيدشان كرد يارى فرمود. همانا روزگار چيزى شگفت از تو بر ما نهان داشت ، خبر دادنت از احسان خدا به ما و نعمت نبوت كه چتر آن را بر سر ما برافراشت . در آن يادآورى چونان كسى هستى كه خرما به هجر رساند يا آن كه آموزگار خود را به مسابقه بخواند، و گمان بردى كه برترين مردم و فاضل ترين افراد فلان اند و فلانند، اگر آنچه گفته اى از هر جهت درست باشد، تو را چه بهر از آن ؟ و اگر نادرست باشد، تو را چه بهره از آن ؟ و اگر نادرست باشد تو را از آن چه زيان ؟ تو را بدين كار چه مربوط كه چه كسى برتر است و كه فزون تر؟ و كه رعيت و كه رهبر؟ آزاد شدگان و فرزندان آزاد شدگان را چه مى رسد به فرق نهادن ميان نخستين مهاجرين و ترتيب رتبه آنان و شناساندن درجه آنان .

هرگز! آوازى است نارسا و گفتارى است نه ناسزا كه محكومى به داورى نشيند و نادانى خود را صدر مجلس عالمان ببيند. اى مرد! چرا در جاى خويش نمى نشينى ؟ و كوتاه دستى خويش را نمى بينى ؟ و آن را كه با قدرت تو سازگار است نمى گزينى ؟ تو را چه زيان كه چه كسى شكست خورد؟ و چه سود از اين كه چه كسى گوى پيروزى را برد؟ تو در بيابان گمراهى روانى و از راه راست رويگردان ، من آنچه مى گويم نه براى آگاهانيدن توست ، كه آن نزد تو پيداست ، بلكه گفته من به سبب يادآورى نعمت خداست .

ديدى مردمى را از مهاجرين كه در راه خدا شهيد شدند و همگان از قضيلتى برخوردار بودند، تا آن كه شهيد ما (حمزه عليه السلام ) شربت شهادت نوشيد، و به سيدالشهدا ملقب گرديد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در نماز بر او هفتاد تكبير گفت . نمى بينى مردمانى در راه خدا دست خود را دادند و ذخيرتى از فضيلت براى خود نهادند و چون يكى از ما ضربتى رسيد و دست وى جدا گرديد، طيارش خواندند كه در بهشت به سر مى برد و ذوالجناحين كه با دو بال پرواز مى كند، اگر خداى تعالى خودستائى را نهى كرده بود، فصيلت هاى فراوانى از خويشتن نقل مى كردم كه دلهاى مومنان با آن آشناست و در گوش شنوندگان خوش آواست ، لاف زدن را كنار بگذار و بر آهن سرد مكوب . ما پرورده هاى خداييم و مردم پرورده هاى مايند.

زناشويى پيامبر صلى الله عليه و آله با خاندان شما، عزت ديرين و فضيلت و پيش را از ما باز نمى دارد، شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و از ميان شما تكذيب كننده (ابوجهل )،از ما اسدالله و از شما اسدالاحلاف ، از ما دو سيد جوانان بهشت برخاست و از شما كودكانى كه نصيب آنان آتش است ؛ سيدة نساءالعالمين از ماست و حمالة الحطب (هيزم كش دوزخيان ) از شماست .

فضليت هاى بيشمار از اين قبيل ما را و فضيلت هاى بسيار راست ...گمان باطل در مغز خود پروراندى كه به خلفا حسادت كردم و به آنان كينه ورزيدم اگر چنين است ، تو را چه جاى باز خواست است ؟ جنايتى بر تو نيامده تا از تو پوزش طلبم نه تو را ننگ است و نه عرصه بر تو تنگ اما مشتن عثمان را به يادآورى ، حق دارى سؤ ال كنى و بپرسى چون با او خويشاوندى ، انصاف بده ! كدام يك از ما دشمنى اش با عثمان بيشتر بود؟ من كه يارى خود را از وى دريغ نداشتم و او را به نشستن واداشتم ؟ يا تو، چون از تو يارى طلبيد، سستى ورزيدى تا مرگ به سراغ او آمد و حكم الهى بر وى جارى شد؟ از اين كه بر عثمان به سبب برخى بدعتها خرده مى گرفتم ، پوزش نمى خواهم ؛ مگر ارشاد و هدايتى كه كردم گناه است تا پوزش بخواهم ؟ گفتى من و يارانم را جز به شمشير نيست ، مرا با اين سخن خنداندى ، كى پسران عبدالمطلب را ديدى كه از پيش دشمنان عقب نشينى كنند و از شمشير بترسند، زوداكسى را مى جوى كه تو را جويد، و آن را كه دور مى پندارى به نزد تو آيد، من با لشكرى از مهاجرين و انصار و تابعين به سوى تو مى آيم : لشكرى بسيار گرد آن به آسمان برخاسته ، جامعه هاى مرگ به تن پوشيده و خوش ترين ديدار براى آنان شهادت و لقاى پروردگارشان است . لشكرى كه از فرزندان بدريان با شمشيرهاى هاشميان كه در رزم ديدى با برادر و دايى و جد و خاندان او چه كرد، و از ستمكاران دور نيست .(58)چون نامه اميرالمومنين به معاويه رسيد، مضطرب و متحير شد، و

/ 136