اشعث بن قيس در آن زمان از طرف عثمان بن عفان والى آذربايجان بود. اميرالمؤ منين على عليه السلام نامه اى پر از لطف و نرمى و نصيحت بدين مضمون براى او نوشت (44) بسم الله الرحمن الرحيم . از عبدالله اميرالمؤ منين على به اشعث بن قيس ، ما را در حق تو اعتماد و اعتقادى بزرگ است ، بصيرت و شهامت تو براى ما روشن است . دوست داشتيم اولين كسى باشى كه با ما بيعت كنى . مى دانى كه عثمان بن عفان به جايگاه ابدى خويش شتافت . مهاجر و انصار و تابعين از شريف و وضيع ، خاص و عام به ميل و رغبت با من بيعت كردند، اگر نامه من به تو رسيد، مثل مهاجر و انصار با من بيعت كن و در آمدن نزد ما تعجيل كن و كسانى را كه در اطاعت تو هستند از سواره و پياده با خود بيارو و بدان كه امارت آذربايجان طعمه تو نيست بلكه امانتى در دست توست . اموالى كه در دست توست مال خداست و تو خزانه دار آن مى باشى ، اگر وفادار باشى ،حق تو را فراموش نخواهيم كرد، شايد امارت همان شهر را براى تو قرار دهيم .والسلام .نامه را به زياد بن مرحب همدانى داد و به او فرمود، به سرعت به آذربايجان رود و آن را به اشعث بن قيس برساند. همزمان پسر عم اشعث بى قيس نامه اى بدين مضمون نوشت و به او فرستاد.اى پسر عم بدان كه بعد از عثمان ، بزرگان صحابه از مهاجر و انصار و ديگران با اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت كردند. تو در امامت و خلافت او ترديد نكن و بى درنگ با او بيعت كن . چون او داشنمدتر از ديگران است . والسلام وقتى اشعث بن قيس هر دو نامه را خواند و از مضمون آنها آگاه شد، فرمان داد تا منادى مردم را در مسجد فرا خواند. چون همه مردم حاضر شدند. بر منبر رفت و بعد از حمد خداى تعالى و درود بر محمد مصطفى عليه السلام گفت :اى مردم ! عثمان ملايت آذربايجان را به من سپرده بود و اكنون اين ولايت در دست من است او به ديار باقى شتافت . كارهايى بين اميرالمؤ منين على عليه السلام و طلحه و زير و عايشه صورت گرفت . با خبر شديد اينك از مهاجر و انصار از خاص عام ، على بن ابى طالب عليه السلام را به خلافت و امامت برگزيده اند،