على عليه السلام در ميان سپاهيان خويش قرار گرفت و گفت :ايها الناس ! غضوا ابصاركم و اكثروا من ذكر ربكم ، و اياكم و كثرة الكلام فانه فشل .اى ياران من ، چشم از دنيا ببنديد، زياد سخن نگوييد چون سخن زياد موجب فشل و سستى است .عايشه از لشكرگاه خويش به على عليه السلام نگاه مى كرد كه اصحاب خود را تشويق و ترغيب به مقاومت و ايثار مى كند.اهل بصره به لشكر اميرالمؤ منين على عليه السلام تير مى انداختند و بسيارى از آنان را زخمى كردند، ولى على عليه السلام خاموش بود، ياران او گفتند، يا اميرالمؤ منين ! اين قوم گستاخى بسيار مى كند و تيرهاى آنان بسيارى را زخمى كرده است .را دستور جنگيدن با آنان را نمى دهى ؟ انتظار چه چيزى را مى كشى ؟ اميرالمؤ منين على فرمود:در فكر آنم كه خويشتن را از جنگ معذور دارم ، اما اكنون مى بينم كه نصيحت نمى پذيرند و جنگ را آغاز كردند و بسيارى از لشكر ما را مجروح كردند، ديگر عذرى باقى نمانده است .پس زره خويش را پوشيد و شمشير حمايل كرد و عمامه بر سر بست و بر دلدل نشست ، قرآن بر دست گرفت و آواز داد:اى ياران ! كدام يك از شما ايمن قرآن را در ميان آن قوم مى برد و آنان را به اوامر و نواهى كه در آن