حمله شديد لشكريان على عليه السلام - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هرگاه يكديگر را مى ديدند به عمل زشت خود مى خنديدند. بُسر بن ارطاة پس از اين واقعه در هر نبردى كه على بن ابى طالب عليه السلام را مى ديد، خود را از شرم به كنار مى كشيد تا با اميرالمومنين عليه السلام رو به رو نشود.

پس از فصحات بُسر، لاحق غلام بُسر، دوست داشت مثل اربابش در آن عمل زشت مشهور باشد، لذا به ميدان آمده ، رجز خواند و جولان داد، مالك اشتر نخعى او را ديد بلافاصله به او حمله كرد و نيزه اى بر سينه او زد، از اسب افتاد و در خاك خون غلتيط تا جان داد.

حمله شديد لشكريان على عليه السلام

جماعتى از سران لشكر اميرالمومنين مثل مالك اشتر نخعى ، اشعث بن قيس ، عدى بن حاتم طائى ، عمروبن حمق ، سليمان بن صرد خزاعى و حارثة بن قدامة السعدى هر كدام با هزار مرد از اهالى عراق و حجاز به لشكر شام حمله كردند و آنان را از جاى كنده ، عقب راندند، و جمعيتى انبوه از آنان را كشتند تا اين كه شب بين دو طرف فاصله انداخت .

گله معاويه با سران قريش

جمعى از سران لشكر خود را كه از قريش بودند، در دل شب فرا خواند و گفت : در اين چند روز جنگ حالات شما را مطالعه كردم تعجب مى كنم كه چرا يك نفر از شما سخنى در تشويق اهالى شام براى جنگيدن نكرده و خود نيز شجاعتى از خود نشان نداده است !

وليد بن عتبه گفت : اى معاويه ، آيا از من هم شكوه و شكايتى دارى ؟ معاويه گفت : در اين چند روز نديدم كه مبارز نامدارى از شما در ميدان جنگ پا نهد و سر بلند برگردد، بلكه همه مقهور و مغلوب باز گشته ايد، عمروعاص كه ادعاى عقل ، زيركى و شجاعت مى كند از مقابل على عليه السلام با حالتى برهنه گريخت . بُسر بن ارطاة هم كه به دنبال شهرت و قهرمانى بود، با كشف عورت خود فرار كرد. آيا با اين پهلوانى و شجاعت مى خواهيد خلافت را زا على بن ابى طالب عليه السلام بگيريد؟!

نگرانى معاويه از انصار

اميرالمومنين عليه السلام در بامداد، لشكر خويش را منظم كرده ، عده اى از انصار را با پرچم به پيش فرستاد، معاويه به لشكريان خود گفت : آيا اينها را مى شناسيد كه پرچم به دست ، جلو آمده اند؟ گفتند: آنان را مى شناسيم ، طايفه اى از انصارند.

معاويه ، نعمان بن بشير و مسلمة بن مخله كه از انصار و از قبيله اوس و خزرج بودند، فرا خواند و گفت : من تاكى بنگرم كه اوس و خزرج از لشكرى على بيرون آيند، شمشير بر گردن حمايل كرده ، مبارز طلب كنند و ياران مرا بكشند، من سراغ هر يك از سواران نامدار اهل شام را مى گيرم ، مى گويند فلان انصارى او را هلاك كرده است ، تا كى از قوم شما در رنج باشم ؟ كاش شما هم جنگ را ترك مى كرديد و از لشكر من بيرون مى رفتيد و به خرما خوردن مشغول مى شديد.

نعمان بن بشير از سخن او به خشم آمد و گفت :

اى معاويه ! انصار را بر جنگ آورى ملامت نكن كه عادت و طبيعت آنان در جاهليت و اسلام در جنگ ها چنين بوده است .

انواع مردانگى را در خدمت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله از خودشان داده اند؛ اما خوردن خرما و طفيشل اگر تو مزه آن زا مى چشيدى در خوردن از ما سبقت مى گرفتى .

قيس بن سعيد بن عباده كه در خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام و از انصار بود وقتى اين حكايت را شنيد، شعرى سرود؛ در آن شعر معايب معاويه را بر شمرد و آن را برايش فرستاد.

معاويه چون شعر قيس بن سعد را خواند رنجيده خاطر شد و كسى را به نزد جماعتى از بزرگان و اعيان انصار كه در خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام بودند فرستاد و از قيس بن سعد شكايت كرد.

عده اى از افراد معروف انصار به قيس گفتند: اگر چه معاويه دشمن ماست از ما عيب نمى گيرد و به ما ناسزا نمى گويد تو نيز او را هجو نگو و معايب او را مشمار.

قيس بن سعد گفت : تا زنده ام او را لعن مى كنم و دشنام مى دهم و عيب او را ياد آور مى شوم .

در همين زمان لشكر معاويه به حركت در آمدند و گروه كثيرى از آنان به سوى لشكر اميرالمومنين عليه

/ 136