نامه احنف بن قيس به بنى تميم - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اميرالمؤ منين على عليه السلام مردى است ، عالى تبار و بزرگ ، در دين دنيا امين و ماءمون است ، نامه اى نوشته ، و من و شما را به بيعت خويش فرا خوانده است .

راءى نظر شما در اين باره چيست ؟ مردم متفق القول گفتند: سمعنا و اطعنا و على امامنا ما به امامت و خلافت او راضى هستيم و با غير او بيعت نمى كنيم .

پس زياد بن مرحب ، فرستاده اميرالمؤ منين على عليه السلام به منبر رفت و در تحريض و تشويق مردم به اطاعت و متابعت على عليه السلام سخنانى ايراد كرد. و گفت : اى مردم عثمان ديگر زنده نيست و مردم اعم از صحابه با ميل و رغبت با اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت كردند. فتنه جويان جمل نيز به سزاى خويش رسيدند. اكنون شايسته نيست شما! مولا اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت نكنيد. من رسول و فرستاده او هستم ، گوش شنوا داشته باشيد و از او اطاعت و متابعت كنيد.

از همه جاى مسجد آواز بلند شد، فرمان على را اطاعت مى كنيم . امامت و خلافت او را با جان دل مى پذيريم .

مردم از شادى همديگر را در آغوش ‍ گرفتند و به هم تهنيت مى گفتند.

اشعث بن قيس به منزل خود رفت و جمعى از خويشاوندان را به حضور طلبيد و گفت :

نامه على بن ابى طالب عليه السلام مرا به وحشت انداخته است ، اگر جانب على عليه السلام را بگيرم ، خوف آن را دارم كه كال و دارايى آذربايجان را از من مطالبه كند. اما اگر به معاويه بپيوندم مال آذربايجان از من درخواست نمى كند و مصلحت مى بينم به معاويه ملحق شوم . راءى شما در اين باره چيست ؟ خويشان و اقوام گفتند: مردن برايت بهتر است تا ننگ پيوستن به معاويه ! چگونه شهر و ديار و اقوام و عشيره را رها مى كنى و اطاعت اميرالمؤ منين على عليه السلام كه برادر رسول خدا صلى الله عليه و آله است نمى پذيرى !

اشعث چون اين سخنان را از خويشاوندان خود شنيد، از عزيمت به شام پشيمان شد. روز بعد به اتفاق مردم و خويشان به جانب كوفه روان شده ، به خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيدند و بيعت كردند.

اميرالمؤ منين على عليه السلام به نحو نيكو از او و همراهانش استقبال كرد.

نامه احنف بن قيس به بنى تميم

احنف بن قيس به اميرالمؤ منين على عليه السلام گفت : اگر بنى سعد بن زيد بن مناف بن تميم در جنگ جمل تو را يارى نكردند، لازم است در اين جنگى در پيش دارى شما را يارى كنند، آنان در كار طلحه و زبير شبهه داشتند اما اكنون در ناحق بودن معاويه ، و حقانيت شما شكى ندارند. همه اقوام من در بصره اند اگر اجازه فرمايى ، نامه اى بنويسم و آنان را به اطاعت اميرالمؤ منين على عليه السلام بخوانم .

اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: تو مخيرى و هر چه مصلحت مى دانى ، به جا آور. پس احنف بن قيس نامه اى به اهالى بصره نوشت و قبيله خود را به نصرت و كمك اميرالمؤ منين على عليه السلام فرا خواند، چون نامه احنف را ديدند، همگى به خدمت على عليه السلام رسيدند و با او بيعت كردند.

تلاش على عليه السلام در منع معاويه

على عليه السلام با ياران خويش مشورت كرده ، فرمود:

شما مى دانيد با معاويه نمى خواهم مكر و خدعه كنم چون خيرى رد مكر و بغى نيست . مرا مردى تجربه ديده كه تلخ و شيرين روزگار چشيده باشد لازم است تا به نزد معاويه بفرستم ، كه او را نصيحت كند تا شايد از آن انديشه اى كه دارد برگردد و سر در اطاعت فرود آورد اگر به گمراهى و ضلالت خود اصرار ورزد و عزم جنگ داشته باشد او را تنبيه خواهيم كرد.

جرير بن عبدالله بجلى برخاست و گفت :

اى اميرالمومنين ! مرا به رسالت نزد او بفرست كه ميان من او در قديم دوستى بوده و سخن مرا بهتر مى

/ 136