فصل دوم : آغاز مخالفت ها با على عليه السلام و شروع جنگ جمل
مخالفت عايشه با على عليه السلام
عايشه پس از مراسم و مناسك حج به سوى مدينه روان شد، عبيد بن سلمة الليثى (6) كه معروف به ابن ام كلاب بود، در نزديكى مدينه به استقبال عايشه رفت .عايشه پرسيد: اخبار مدينه چيست ؟ عبيد گفت : عثمان را كشتند.عايشه پرسيد: بعد از آن چه كردند؟ گفت : با على بن ابى طالب بيعت كردند.عايشه گفت : اى كاش ! آسمان بر زمين مى افتاد تا چنين روزى را نمى ديدم و اين خبر را نمى شنيدم ، به خدا سوگند كه عثمان را به ظلم كشتند و خون او را بى جرم گناه ريختند. والله يك روز عمر عثمان از يك روز عمر على عليه السلام بهتر بود، تا خون عثمان را طلب نكنم از پاى ننشينم .عبيد گفت : چرا چنين سخن مى گويى ؟در حالى كه در حق على عليه السلام ثناها كى گفتى كه در روى زمين هيچ كسى در نزد خداى سبحان از على بن ابى طالب عليه السلام گرامى تر نيست !اكنون چرا او را دشمن دارى و دشنام مى دهى ، و خلافت او را نمى پسندى ؟ آيا تو نبودى كه مردم را بر كشتن عثمان تحريض ء تحريك مى كردى و مى گفتى : اين پير كفتار را بكشيد؟