فصل دوم : آغاز مخالفت ها با على عليه السلام و شروع جنگ جمل - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كشندگان عثمان را مجازات كنى ؛ و اگر از ما سهوى يا خطايى سر زند، عفو فرمايى . هرگاه از تو ترسان شويم ، اجازه دهى به شام نزد پسر عم خويش ‍ معاويه رويم .

اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: اى مروان ! كينه شما نسبت به من بر حق نيست ، و كينه اى كه از من به دل گرفته ايد نارواست ، چون من شما را خوار و خفيف نكردم بلكه خداى سبحان شما را خوار و خفيف كرد.

اما حديث كشندگان عثمان ، اگر ملازم و مصاحب من باشند، امروز را به فردا نيندازم ، و از آنان انتقام گيرم .

اما ترسيدن شما از آنچه نگران هستيد، شما را امان مى دهم . ولى درباره چشم پوشى از خطاهاى شما، اگر حق الله را ضايع كنيد در اختيار من نيست كه عفو كنم .

مروان گفت : اگر با تو بيعت نكنيم با ما چه مى كنى ؟ امير المؤ منين على عليه السلام فرمود: اگر امتناع كنيد، شما را حبس مى كنم تا بيعت كنيد با مسلمانان متفق و متحد شويد و اگر بر آنان عصيان طغيان كنيد، شما را سخت عقوبت و مجازات مى كنم . چون سخنان اميرالمؤ منين على عليه السلام را بر اين منوال شنيدند گفتند: مال بيعت را ترجيح مى دهيم . آن گاه مروان بن حكم و وليد بن عقبه و سعيد بن عاص با ذلت و خوارى بيعت كردند.

بعد از مدتى به اطلاع اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد كه آنان مردد هستند و از جان و مال ايمن نيستند، على عليه السلام وليد بن عقبه و مروان بن حكم و سعيد بن عاص را احضار كرد و گفت : اگر در امانى به شما دادم آرام نداريد؛ و از من مى ترسيد، به هر شهرى كه مايليد اجازه مى دهم ساكن شويد.

مروان گفت : در مدينه سكونت مى كنيم و اين شهر را از هر جهت بهتر مى دانيم .

على عليه السلام فرمود: اختيار در دست شماست ، اگر مى خواهيد در اين شهر بمانيد، يا اگر مى خواهيد به نزد معاويه يا هر شهر ديگرى كه دوست داريد،برويد.

آنان خوشحال شدند و باز گشتند.

بعد از چند روز مروان قصيده اى سرود و سخن ناروا و ناحق به اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت داد، و شعر او بدين مضمون بود كه كشندگان عثمان خوشحال و فارغ البال در مدينه مى گردند و به كشتن او فخر و مباهات مى كنند، على عليه السلام آنها را مى بيند و بى اعتنا از كنار آنان مى گذرد.

چون اين ابيات را اميرالمؤ منين على عليه السلام و مردم شنيدند، عده اى از مسلمانان قصد كشتن مروان را كردند.

على عليه السلام فرمود: او را رها كنيد و آزار نرسانيد، او مرا رنجانيده و به من بد گفته است ، نه شما را.

فصل دوم : آغاز مخالفت ها با على عليه السلام و شروع جنگ جمل

مخالفت عايشه با على عليه السلام

عايشه پس از مراسم و مناسك حج به سوى مدينه روان شد، عبيد بن سلمة الليثى (6) كه معروف به ابن ام كلاب بود، در نزديكى مدينه به استقبال عايشه رفت .

عايشه پرسيد: اخبار مدينه چيست ؟ عبيد گفت : عثمان را كشتند.

عايشه پرسيد: بعد از آن چه كردند؟ گفت : با على بن ابى طالب بيعت كردند.

عايشه گفت : اى كاش ! آسمان بر زمين مى افتاد تا چنين روزى را نمى ديدم و اين خبر را نمى شنيدم ، به خدا سوگند كه عثمان را به ظلم كشتند و خون او را بى جرم گناه ريختند. والله يك روز عمر عثمان از يك روز عمر على عليه السلام بهتر بود، تا خون عثمان را طلب نكنم از پاى ننشينم .

عبيد گفت : چرا چنين سخن مى گويى ؟در حالى كه در حق على عليه السلام ثناها كى گفتى كه در روى زمين هيچ كسى در نزد خداى سبحان از على بن ابى طالب عليه السلام گرامى تر نيست !

اكنون چرا او را دشمن دارى و دشنام مى دهى ، و خلافت او را نمى پسندى ؟ آيا تو نبودى كه مردم را بر كشتن عثمان تحريض ء تحريك مى كردى و مى گفتى : اين پير كفتار را بكشيد؟

/ 136