پيمان نامه حكميت - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حيله اى بنمايد، عبدالله آن را آشكار كند.

اشعث و همفكران او گفتند: هرگز به حكميت دو نفرى مضرى راضى مى شويم ، بلكه بايد يك نفر مضرى و ديگرى از يمن باشد.

اميرالمؤ منين گفت : من خوف دارم كه عمروعاص آن فرد يمانى را فريب دهد. چون عمروعاص مكارى ماهر است و ابوموسى اشعرى را از عقل بهره اى نيست او چگونه مى تواند از عهده عمروعاص برآيد.

اشعث و همفكران گفتند: ما غير از ابوموسى اشعرى ، هيچ كسى را به نمايندگى براى حكميت نمى پذيريم .

اميرالمؤ منين گفت : چون نظر و انديشه مرا نمى پذيريد، هر كارى مى خواهيد بكنيد، سپس فرمود:

خدايا، او گواه باش ، من از آنچه اين قوم مى گويند و مى خواهند انجام دهند بيزارم و به آن راضى نيستم .

پس احنف بن قيس تميمى به خدمت على عليه السلام آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! ابوموسى از اهل يمن است و پسر عموهايش در خدمت معاويه اند و عمروعاص كه در مقابل اوست مردى مكار و دور انديش ‍ است ، ابوموسى براى اين امر مهم صلاحيت ندارد. اگر مى توانى ، مرا بر اين كار ماموريت ده تا آنچه عمروعاص ببندد، بگشايم ، آنچه نقص كند، محكم كنم ،به هر حال به حكميت ابوموسى راضى نشويد.

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:

اى احنف ، اين قوم كه با فريب عمروعاص از راه حق منحرف شده و جنگ را متوقف كردند، حالا هم جز به ابوموسى به ديگرى راضى نيستند و من كار آنان را به خداى تعالى واگذار كردم .

آن جماعت ابوموسى را كه آن زمان از جنگ كناره گيرى كرده بود، فرا خواندند، چون فرستاده آن طايفه به ابوموسى رسيد گفت : بين طرفين صلح شد.

ابوموسى گفت الحمدلله رب العالمين .

سپس گفت : تو را براى حكميت انتخاب كردند.

گفت : انا لله و انا اليه راجعون .

آنگاه ابوموسى را به لشكر گاه اميرالمؤ منين عليه السلام آوردند. در آن ساعت مالك اشتر به خدمت على عليه السلام رسيد و گفت : يا اميرالمؤ منين عليه السلام مرا براى حكميت انتخاب كن به خدا سوگند اگر عمروعاص را ببينم او را از دم شمشير بگذرانم .

در همين زمان حارث بن طائى كه مجروح ضعيف بود به خدمت آن حضرت رسيد و گفت : يا اميرالمؤ منين مگر بعد از پذيرفتن فرمان خداوند و حكم قرآن بايد حكم ديگرى هم انتخاب كرد و آن هم ابوموسى اشعرى بين ما حكم باشد!؟ آن جماعت از سخن حارث به خشم آمده و خاك بر او پاشيدند و قصد جان او را كردند، اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود، از او دست برداريد. پس حارث در غايت ضعف بود و چند روز بعد وفات يافت . رحمة الله

پيمان نامه حكميت

چون دو لشكر حكومت حكمين را پذيرفتند، سلاح را كنار گذاشتند، اعيان دو لشكر جمع شدند و دبيرى را احضار كردند.

عبدالله بن ابى رافع دبير اميرالمؤ منين على عليه السلام حاضر شد و آن حضرت فرمود:

بنويس ، بسم الله الرحمن الرحيم ، اين قراردادى است بين اميرالمؤ منين على عليه السلام و معاوية بن ابى سفيان .

معاويه گفت : يا على ، اگر تو را اميرالمؤ منين مى دانستم ، با تو جنگ نمى كردم .

على عليه السلام فرمود:

الله اكبر، صدق رسول خدا صلى الله عليه و آله ، روزى در جنگ حديبيه زمانى كه مشركين سد راه مكه شدند و در پايان به نوشتن صلح نامه انجاميد بودم .

رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا خواند و فرمود: بنويس . بسم الله الرحمن الرحيم ، اين صلحى است كه محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله با اهل مكه منعقد مى كند.

پدرت ، ابوسفيان گفت : اى محمد صلى الله عليه و آله ، اگر بر رسالت تو اقرار و اعتراف داشتم با تو جنگ نمى كردم ، پس بفرما تا نام تو و پدرت و نام من و پدرم را بنويسند.

/ 136