لشكر كشى معاويه
منادى مردم شام را ندا داد تا صلاح برگيرند و به يارى معاويه بشتابند، چون مردم اجتماع كردند معاويه فرمان داد تا به عزم جنگ با اميرالمؤ منين على عليه السلام از شام به جانب صفين حركت كنند. معاويه و مروان بن حكم در پيشاپيش لشكر در حركت بودند و پس از يك منزل از دمشق فرود آمدند، آنجا را لشكر گاه ساختند تا هر كسى كه جا مانده به لشكر ملحق شوند، و معاويه به آرايش سپاه خويش پرداخت (55)پس ميمنه را به عبدالرحمن خالد بن وليد داد و ميسره را به عبدالله بن عمروعاص سپرد و مقدمه لشكر را به ابوالاعور السلمى تسليم كرد و بُسر بن ارطاة را بر ساق لشكر گماشت ، آن گاه خود با سواران و پيادگان كه عده آنان به هشتاد و سه هزار نفر مى رسيد به سوى صفين حركت كرد چند روز از ماه محرم گذشته بود كه لشكر در صفين فرود آمد معاويه دستور داد تا اردوگاه لشكر را در مكانى با صفا و مسطح و نزديك به آب فرات قرار دهند، و همچنان از اطراف بلاد دسته دسته به كمك معاويه مى شتافتند تا آن كه عده سواره و پياده از يكصد بيست هزار نفر گذشت . معاويه چون اجتماع اى لشكر را ديد به غايت مغرور شده و اى عبارت را به اميرالمؤ منين على عليه السلام نوشت :
لا تحسبن يا على الباطلا
و المشرقى والقنا الذوابلا
من عامنا هذا و عاما قابلا
لاوردن الكوفه القبايلا
من عامنا هذا و عاما قابلا
من عامنا هذا و عاما قابلا
اصبحت ذا حمق تمنى الباطلا
اصبحت انت يابن هند جاهلا
بالحق و الحق يزيل الباطلا
هذا لك العام و عاما قابلا
لاوردن شامك الصواهلا
لارمين منكم الكواهلا
هذا لك العام و عاما قابلا
هذا لك العام و عاما قابلا