انت الامام الذى نرجوا بطاعته يوم النشور من الرحمن رضوانا
يوم النشور من الرحمن رضوانا يوم النشور من الرحمن رضوانا
يا على !تو آن امام هستى كه به سبب اطاعت و متابعت او آرزوى بهشت رضوان از خداى تعالى داريم .
فصل ششم : حوادث بعد از جنگ صفين
1- غارت مسلمين به دستور معاويه
بعد از فريب اهل عراق به وسيله مكر و خدعه و جلوگيرى از پيروزى سپاهيان اميرالمؤ منين على عليه السلام و حميت نابخردانه ابوموسى اشعرى ، لشكر شام به شام و لشكر عراق به عراق مراجعت كردند و اميرالمؤ منين على عليه السلام در كوفه مستقر شد.معاويه ، ضحاك بن قيس فهرى را كه از معارف لشكر او بود فرا خواند و خيل عظيمى از سواران شام به او سپرد و گفت : اى ضحاك از طريق سماوة به جانب كوفه برو و در راه هر چه را يافتى غارت و هر كسى از شيعيان على عليه السلام را ديدى به قتل برسان .ضحاك با سواران خويش به منزل ثعلبيه رسيد و از آنجا در قطقطانه فرود آمد اميرالمؤ منين چون اين خبر را شنيد، يكى از فرماندهان خويش به نام حجر بن عدى كندى را با هزار سوار به آن ناحيه فرستاد، تا شر ضحاك را دفع كند؛ اما هنوز حجر بن عدى خود را به ضحاك نرسانده بود كه ضحاك به قبيله بنى كلب رسيده و مشغول قتل و غارت شد، و رئيس قبيله ثعلبيه به نام عمرو بن مسعود را كه از اخيار اصحاب اميرالمؤ منين على عليه السلام بود، كشتند، ضحاك وقتى از خبر آمدن حجر بن عدى با خبر شد به سربازان خويش گفت .شما رئيس قبيله را كشتيد و شهرهاى آنان را غارت كرديد و در نزديك كوفه هستيد، اما چون توانايى قدرت مقابله با حجر بن عدى را نداريم ، به شام برمى گرديم تا از ياران على عليه السلام آسيب نبينيم . اگر به دنبال ما بيايند، مى گريزيم و سالم به شام مى رسيم و يا ما را ملاقات مى كنند؛ در اين صورت با آنها مقابله مى كنيم .حجر از گريختن ضحاك خبر يافت و به تعقيب او شتافت ، در سرزمين بنى كلب به آنها رسيد، با هم به جنگ