فصل ششم : حوادث بعد از جنگ صفين - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على عليه السلام فرمود:

اى شيخ !قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت ، هر قدمى كه برداشتيم و هر تپه اى را كه بالا رفتيم و پايين آمديم و قضا و قدر خداى تعالى بود.

مرد كوفى پرسيد: يا اميرالمؤ منين !پس ثواب و اجراى در اين صورت براى ما متصور نيست ؟ اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:

چرا!اينگونه نيست كه مى گويى . بلكه خداوند اجرى عظيم و پاداشى جزيل براى پيمودن كوه و دره ، و رفتن از كوفه تا صفين و برگشتن به پاس خدمات استوارى و مجاهدت و اطاعت و فرمانبردارى از امام خويش به شما عنايت مى كند.

اى شيخ !شايد گمان مى كردى اين صعود و نزول و جنگ و جهاد ما به قضاى حتمى و قدر لازم انجام شد.

مرد كوفى گفت : يا اميرالمؤ منين ، همچنان كه مى گويى ، ظن و گمان من است .

على عليه السلام فرمود:

چنين نيست ، اگر به قضاى حتمى و قدر لازم باشد ثواب و عقاب و كيفر و پاداش معنى ندارد و وعده وعيد الهى لغو باشد و هيچ مجرمى نبايد ملامت شود و هيچ محسنى نبايد مورد تحسين واقع شود!

گفت : يا اميرالمؤ منين ، بيشتر بيان كن تا بدانم .

حضرت فرمود:

ان الله امر تخييرا و نهى تحذيرا و كلف يسيرا، يعص مغلوبا ولم يكلف تعنتا، لم يرسل الانبيا عبثا، ولم ينزل الكتب لعبا.

اى شيخ ، خداى بزرگ به انسان اختيار و اراده داده و بر هيچ امر و نهيى اجبار نكرده است ، هيچ كسى در اطاعت مكره و در معصيت ملزم نيست وگرنه ارسال رسل بازيچه و انزال كتب بيهوده بود.

مرد كوفى چون اين جواب را از اميرالمؤ منين عليه السلام شنيد، شاد و خندان شد و اشعارى در مدح و ثناى آن حضرت سرود، كه مطلع آن چنين است :




  • انت الامام الذى نرجوا بطاعته
    يوم النشور من الرحمن رضوانا



  • يوم النشور من الرحمن رضوانا
    يوم النشور من الرحمن رضوانا



يا على !تو آن امام هستى كه به سبب اطاعت و متابعت او آرزوى بهشت رضوان از خداى تعالى داريم .

فصل ششم : حوادث بعد از جنگ صفين

1- غارت مسلمين به دستور معاويه

بعد از فريب اهل عراق به وسيله مكر و خدعه و جلوگيرى از پيروزى سپاهيان اميرالمؤ منين على عليه السلام و حميت نابخردانه ابوموسى اشعرى ، لشكر شام به شام و لشكر عراق به عراق مراجعت كردند و اميرالمؤ منين على عليه السلام در كوفه مستقر شد.

معاويه ، ضحاك بن قيس فهرى را كه از معارف لشكر او بود فرا خواند و خيل عظيمى از سواران شام به او سپرد و گفت : اى ضحاك از طريق سماوة به جانب كوفه برو و در راه هر چه را يافتى غارت و هر كسى از شيعيان على عليه السلام را ديدى به قتل برسان .

ضحاك با سواران خويش به منزل ثعلبيه رسيد و از آنجا در قطقطانه فرود آمد اميرالمؤ منين چون اين خبر را شنيد، يكى از فرماندهان خويش به نام حجر بن عدى كندى را با هزار سوار به آن ناحيه فرستاد، تا شر ضحاك را دفع كند؛ اما هنوز حجر بن عدى خود را به ضحاك نرسانده بود كه ضحاك به قبيله بنى كلب رسيده و مشغول قتل و غارت شد، و رئيس قبيله ثعلبيه به نام عمرو بن مسعود را كه از اخيار اصحاب اميرالمؤ منين على عليه السلام بود، كشتند، ضحاك وقتى از خبر آمدن حجر بن عدى با خبر شد به سربازان خويش گفت .

شما رئيس قبيله را كشتيد و شهرهاى آنان را غارت كرديد و در نزديك كوفه هستيد، اما چون توانايى قدرت مقابله با حجر بن عدى را نداريم ، به شام برمى گرديم تا از ياران على عليه السلام آسيب نبينيم . اگر به دنبال ما بيايند، مى گريزيم و سالم به شام مى رسيم و يا ما را ملاقات مى كنند؛ در اين صورت با آنها مقابله مى كنيم .

حجر از گريختن ضحاك خبر يافت و به تعقيب او شتافت ، در سرزمين بنى كلب به آنها رسيد، با هم به جنگ

/ 136