جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اين كه گفتى از رجال قريش جز شش نفر كسى باقى نمانده است ، اين خود دروغى خالص و كذبى محض است و مردان قريش بسيارى در ركاب اميرالمومنين على عليه السلام و عده اندكى در لشكر تو هستند و آنان كه در خانه نشستند بيشترند.اما تضرع مى كنى كه جنگ را ترك كنيم تا خونها ريخته نشود و هر روز مصيبت بيشتر نگردد، بدان آنچه در پيكار و نبرد تا كنون از ما ديدى اندك بود و منتظر جنگ عظيم و قتال مخوف با.اما كلام آخرت كه گفتى ، اگر مردمان با من بيعت مى كردند، تو و اهل شام در بيعت و متابعت بر ديگران سبقت مى گرفتيد، زهى شرم و حيا! مهاجر و انصار و عموم مردم يك دل و يك زبان با على بن ابى طالب عليه السلام بيعت كردند، او بردار رسول خدا صلى الله عليه و آله ، وصى ، وزير و وارث علم اوست ، او از من و جميع مهاجر و انصار و اصحاب رسول صلى الله عليه و آله بهتر و براى خلافت شايسته تر است ، چرا با او بيعت نمى كنى !و بدان كه هيچ كسى تو را براى خلافت شايسته و لايق نمى داند تو را طليق پسر طليق و سركرده احزاب و ابن آكلة الاكباد مى گويند. والسلام .وقتى نامه عبدالله بن عباس به معاويه رسيد، خود را ملامت كرده و گفت : هرگز براى او نامه نمى نويسم .معاويه بعد از ماءيوس شدن از فريب عبدالله بن عباس ، نامه اى به اميرالمؤ منين على عليه السلام با اين مضمون نوشت : (84) اما بعد، اين جنگ طولانى شده است و از هر دو لشكر خون هاى بسيارى ريخته و هر دو طرف رنج و مشقت زيادى متحمل شده ايم و بزرگان كثيرى كشته شدند.آماده صلح باش تا براى آينده با هم مخاصمه و منازعه نكنيم ، در گذشته از تو التماس كرده و ولايت شام را خواسته بودم با اين شرط كه از من بيعت نخواهى و توقع متابعت و اطاعت نداشته باشى ، امروز هم مثل ديروز همين تقاضا را دارم .تا اين جنگ به پايان برسد، بلا و محنت رفع شود، در اين پيكار اخيار كشته و اشرار باقى ماندند و ما همه از يك شجره ايم و همگى پسران عبد مناف و ما را بر يكديگر رجحان فضيلتى نيست . والسلام اميرالمومنين جواب نامه معاويه را بدين مضمون نوشت : (85) اى معاويه ! نامه تو رسيد و آنچه نوشتى معلوم شد؛ از طولانى شدن جنگ و كشته شدن اخيار، نزول بلا و رنج هر دو لشكر يادآور شدى . بدان آنچه بعد از اين مانده است ، به غايت عظيم تر و سخت تر خواهد بود و آنچه تاكنون ديدى از دريا قطره اى و از دوزخ شعله اى بود اما ولايت شام بدون اين كه در بيعت و اطاعت من باشى از من خواستى ، اين محال است ، آنچه را ديروز نپذيرفتم امروز هرگز به تو نخواهم داد.آنچه گفتى كه ما هر دو فرزندان عبد منافيم ، اين سخن راست است وليكن هرگز اميه مثل هاشم و حرب مانند عبدالمطلب نبودند و ابوسفيان ابوطالب قابل مقايسه نيست . مبطل با محق و طليق با مهاجر هرگز برابر نيستند اگر چه تو از پسران عبد منافى مرا فضل نبوت است كه به واسطه اين ذليل عزيز مى شود.چون نامه اميرالمومنين عليه السلام به معاويه رسيده آن را مطالعه كرد، ولى از نوشتن نامه سخت پشيمان شد و خود را ملامت كرد.عمروعاص گفت : بارها گفتم از نوشتن نامه به على بن ابى طالب عليه السلام دست نگه دار وليكن نصيحت قبول نكردى .معاويه به خشم آمد و گفت : تو پيوسته به تعليم و تجليل على بن ابى طالب عليه السلام مى پردازى و او را بر من تفضيل مى دهى مثل اين كه او نبود تا را به فضاحت و رسوايى انداخت ، باسن برهنه و عورت هويدا از جلو گريختى تا جان سالم بدر بردى .عمرو خنديد و گفت : من افتخار مى كنم كه در مبارزه با على بن ابى طالب عليه السلام توانستم با هر حيله و رسوايى بود خلاص شوم ، اگر تو به قوت ، شجاعت و دليرى فخر مى كنى ، خود را بيازماى و قدم در ميدان مبارزه با على عليه السلام بگذار تا ببينيم چگونه از شمشير او رهايى مى يابى .لشكر اميرالمومنين عليه السلام آماده حمله
چون از نامه نوشتن نتيجه اى حاصل نشد، لشكر اميرالمؤ منين على عليه السلام بار ديگر آماده جنگ شد،