فصل سوم : جنگ جمل و سرانجام آن - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منتظر اميرالمؤ منين على عليه السلام ماندند.

از طرف ديگر طلحه و زبير بعد از قرارداد صلح با عثمان بن حنيف ، عامل اميرالمؤ منين على عليه السلام در بصره ، تصميم گرفتند به عثمان بن حنيف و يارانش كه از شيعيان على عليه السلام بود حمله كنند و آنان را از پاى در آوردند.

آنان شبانه بر عثمان بن حنيف و ياران و اقوام و ياران او يورش برده ، همه را به قتل رساندند و عثمان را دستگير كردند، و چون قصد كشتن وى را كردند يكى از آنان گفت : كشتن عثمان بن حنيف كار آسانى نيست زيرا او از انصار است و در مدينه داراى خويشان و اقرباى بسيارى است ، اگر او را بكشيم ، به جنگ و منازعه بر مى خيزند و ما را آسوده نمى گذارند. با اين تصور آنان از كشتن وى منصرف شدند، اما همه موى سر و صورت و موژه هاى او را كندند و با خوارى خفت رها كردند.

فصل سوم : جنگ جمل و سرانجام آن

حركت على عليه السلام به جانب بصره

در همين روزها على عليه السلام از مدينه خارج شده ، در سرزمين ربذه اقامت گزيد. وقتى خبر كشته شدن دوستان خويش را شنيد بلافاصله از ربذه به ذى قار(19)حركت كرد. سپس فرزندش حسن بن على عليه السلام و عمار ياسر را به سوى كوفه فرستاد تا جنگ آوران كوفه را به كمك و يارى اميرالمؤ منين على عليه السلام بخوانند.

چون امام حسن عليه السلام و عمار ياسر مردم كوفه را به حمايت و نصرت على بن ابى طالب عليه السلام دعوت كردند، ابو موسى اشعرى كه امارت كوفه را داشت از جاى برخاست و گفت :

اى مردم كوفه از خدا بترسيد! و خويشتن را در هلاكت نيندازيد و بدانيد:

فمن يقتل مؤ منا متعمدا فجزاؤ ه جهنم خالدا فيها غضب الله عيله (20)...

هر كسى مؤ من و مسلمانى را بدون جرم گناه بكشد، جزايش در جهنم و سخط رحمان است .

ابو موسى اشعرى با اين سخنان مردم را از حمايت على عليه السلام باز مى داشت . عمار ياسر خشمگين شد، بر ابو موسى نهيت كرد او را ساكت كرد.

مردى از بنى تميم بر عمار بانگ زد و گفت : تو ديروز مردم مصر را بر ضد عثمان شوراندى و امروز والى و استاندار ما را به سكوت دعوت مى كنى .

زيد بن صوحان و اصحابش كه از دوستان اميرالمؤ منين على عليه السلام بودند، از جاى برخاستند و گفتند، بر ما واجب است با شمشير از ابا الحسن عليه السلام حمايت كنيم .

ابو موسى اشعرى گفت : اى مردم ! آرام باشيد و سخنان مرا بشنويد، اين نامه عايشه است كه فرمان داده است از خانه هايتان بيرون نياييد.

عمار ياسر گفت : اى ابو موسى ! ما فرمان على عليه السلام را اطاعت مى كنيم نه دستور عايشه را. پس آماده مبارزه و. قتال مى شويم تا فتنه و فتنه گران را ريسه كن كنيم .

در اين روز سخنان بسيارى بين مردم كوفه رد بدل شد، تا اين كه زيد بن ثابت عبدى برخاست و گفت :

اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (21).

اى مردم ! به سوى اميرالمؤ منين على عليه السلام حركت كنيد، و حق را نصرت كنيد.

عمار ياسر دوباره سخن آغاز كرد و گفت : اى مردم براى اصلاح امور حتما نياز به والى و خليفه داريم ، تا ظالم را سركوب و مظلوم را حمايت كند.

اكنون اين پسر عم رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه شما را به يارى و كمك طلبيده تا عايشه ، طلحه و زبير را سر جاى خويش بنشاند، پس آماده نبرد شويد و بين حق و باطل تدبر و تفكر كنيد و هر كسى را محق مى بينيد از او پيروى نماييد.

آن گاه حسن بن على عليه السلام فرمود: اى مردم كوفه ! به دعوت ما پاسخ مثبت دهيد و ياور ما باشيد و

/ 136