تير ناشناس و مرگ طلحه - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على عليه السلام فرمود: مايلم ، اما كشتن ، بسيار سهل و آسان است حتما فراموش نمى كنى كه من كيستم .

عبدالله گفت : اى پسر ابى طالب خود ستايى را رها كن ، به نزد من بيا تا قدرت شمشير مرا ببينى و سزاى خويش را دريافت كنى .

اميرالمومنين عليه السلام در مقابل او حاضر شد. عبدالله با شمشير بر او حمله كرد و ضربتى حوالى آن حضرت نمود. اميرالمومنين عليه السلام ضربت او را دفاع كرد، بلافاصله با يك ضربه دست راست او را قطع كرد و ضربت ديگر سر او را به گوشه ميدان پرتاب نمود، سپس به صف لشكر خويش باز گشت آن گاه مبارز بن عوف الضبى از اصحاب جمل به ميدان آمد كه در مقابل او عبدالله بن نهشل از اصحاب على عليه السلام ، حاضر شد و الضبى را به هلاكت رسانيد.

بعد ثور بن عدى به ميدان آمد و مبارز خواست ، محمد بن ابى بكر در مقابل او ايستاد و با ضربتى دست راست او را قطع و با ضربت ديگر او را هلاك كرد. عايشه كه مبارزه ياران على عليه السلام را مشاهده مى كرد خشمگين شد و گفت :

مشتى سنگ ريزه به من دهيد، وقتى مقدارى سنگ ريزه به او دادند، آنها را بر روى ياران اميرالمؤ منين على عليه السلام پاشيد و گفت : شاهت الوجوه . مردى از اصحاب على عليه السلام گفت : عايشه ، ما رميت اذ رميت و لكن الشيطان رمى .

تير ناشناس و مرگ طلحه

پس طلحه بن عبيدالله با صداى بلند گفت :

اى بندگان خدا! صبر و ظفر با يكديگر قرين هستند و بدانيد كه صبر، پيروزى را به دنبال دارد.

مروان بن حكم به غلام خويش گفت ، مى دانى تعجب من از چيست ؟ غلام گفت :بگو تا بدانم .

مروان گفت : هيچ كس بيشتر از طلحه در كشتن عثمان مردم را تحريك و تحريض بر قتل او نمى كرد و امروز براى خون خواهى او مى جنگد و مردم را در معرض هلاكت مى اندازد، مى خواهم او را با تير بزنم و مسلمانان را از شر او راحت كنم .

تو اى غلام ! در جلو من بايست و مرا بپوشان تا كسى مرا نبيند اگر به مقصود برسم تو را آزاد مى كنم .

مروان تيرى مسموم در كمان نهاد و به طرف طلحه پرتاب كرد، طلحه از آن تير بر زمين افتاد و بيهوش شد، بعد از مدتى كه به هوش آمد به غلامش ‍ گفت مرا به جاى امنى ببر تا آرام گيرم .

غلام گفت : اى خواجه ! هيچ جاى امنى و پناهگاهى سراغ ندارم تا تو را آنجا ببرم .

طلحه گفت : به خدا سوگند، امروز خون هيچ يك از افراد را ضايع تر از خون خود نمى بينم ، و نمى دانم اين تير از كجا آمده است . شايد تير اجل بوده كه از تقدير خداوند رسيده باشد.

طلحه پيوست از اين كلمات مى گفت و بر خود مى پيچيد تا جان داد. سرانجام او را در جاى به نام سبحه دفن كردند. (34) اصحاب جمل و اهل بصره به شدت اندوهگين شدند و عايشه نيز از مرگ طلحه سخت دلتنگ شد چون طلحه پسر عموى او بود.

حماسه ياران على عليه السلام

چون شب فرا رسيد، دو لشكر دست از جنگند كشيدند روز بعد آماده جنگ شدند، آن روز عايشه بر شتر خويش كه نامش عسكر بود نشست ، او در پيش روى لشكر ايستاد در حالى كه مردان چند از او محافظت مى كردند.

اميرالمؤ منين على عليه السلام سپاه خويش را آرايش جنگى داد، و مبارزان دو طرف قدم در ميدان جنگ گذاشته و جنگ را آغاز كردند، ياران على عليه السلام پشت سر هم وارد ميدان مى شدند و بر اصحاب جمل حمله مى كردند.

/ 136