رسالت مجدد جرير بن عبدالله بر معاويه - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معاويه امارت مصر را به عمروعاص واگذاشت و او مسرور خندان به منزل رفت .

پسر عمش در منزل او بود. وقتى ديد عمروعاص خوشحال است ، گفت :

اى عمروعاص ! چون دين را به دنيا فروختى اين چنين خوشحال و شادمانى ! آيا گمان مى كنى مصر از آن تو خواهد شد و مصريان تسليم تو مى شوند!

عمرو تبسمى كرد و گفت : اى عموزاده ! كارها به اراده و تقدير است ، نه به دست معاويه و على عليه السلام پس جهد و تلاشى مى كنم شايد اسم و رسمى مرا حاصل شود.

پسر عمش گفت : در اشتباهى بزرگ گرفتار شدى و مى پندارى كه معاويه خير و سعادت تو را مى خواهد، و حال اين كه دين را از دست دادى و معلوم نيست از دنياى او بهره اى و نصيبى به دست آورى !

چون معاويه اين منازعه را شنيد، دستور داد آن مرد را دستگير كنند و بكشند؛ اما او فرار كرده به خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد، و از كيفيت هم پيمانى و موافقت معاويه و عمروعاص آنچه ديده بود بيان كرد، اميرالمومنين هم او را گرامى داشت و به او لطف كرد.

رسالت مجدد جرير بن عبدالله بر معاويه

چون عمر بن عاص با يكديگر متحد شدند تا به مخالفت و جنگ با اميرالمؤ منين على عليه السلام ؛ پردازند، بار ديگر اميرالمؤ منين على عليه السلام نامه اى بدون مضمون به جرير بن عبدالله نوشت :

وقتى نامه من به دست تو برسد، كار با معاويه را يكسره كن و از او جواب قطعى بخواه ، و او را بين جنگ و بيعت با من مخير گردان ، اگر عزم جنگ و مخاصمه دارد هر چه زود مرا با خبر كن و اگر سر سازش و تسليم دارد. از او وثيقه و پيمانى بگير تا بر آن اعتمادى باشد و زود به نزد ما باز گرد.

جرير بن عبدالله با دريافت نامه اميرالمؤ منين على عليه السلام بى درنگ به نزد معاويه رفت و گفت :

روزهاست كه نزد تو مانده ام و تو در جواب دادن مماطله مى كنى ، ولى آنچه رسم دوستى و وفا بود با تو به پايان رساندم ، گويا باطن تو به گونه ديگرى است و خداى تعالى مهر بر قلب تو زده است همان گونه كه بر قلب جباران و متكبران سياه دل مهر نواخته مى شود. تو حق را با باطل درآميخته اى . مى دانم تا برق شمشير مهاجر و انصار را نبينى بيعت خواهى كرد. اكنون اين نامه اميرالمؤ منين على عليه السلام است ، كه با تاكيد نوشته است ، يا معاويه بيعت كند يا جنگ را اختيار نمايد و بيش از اين اجازه ماندن در شام را ندارم .

معاويه با چرب زبانى گفت : حق با توست ، و توقف تو در اينجا طولانى شده ، است اما در انتظارم تا در اين باره با بزرگان اهل شام مشورت كنم و جوابى نيكو به تو بدهم .

گفت و گوى معاويه با عمروعاص

پس معاويه ، عمروعاص را طلبيد و درباره جواب دادن به جرير بن عبدالله مشورت كرد.

عمرو گفت : بيعت نكردن با على عليه السلام كارى بس خطرناك و گناهى بزرگ است . دشمنى با على عليه السلام دشمنى با پيامبر صلى الله عليه و آله و دشمنى با پيامبر دشمنى با پروردگار است . و چون تو را اعتقاد بر اين است كه على بن ابى طالب عليه السلام بيعت نكنى ، راى من اينست شرحبيل بن سمط الكندى را كه از رؤ سا و اشراف اهل شام است به حضور طلبى ، و به او بگوى كه على بن ابى طالب عثمان را كشته و قصد دارد فتنه و آشوب به پا كند، و جرير بن عبدالله را نزد ما فرستاده تا از ما بيعت بگيرد، و ما منتظر راءى و نظر تو هستيم كه مصلحت چه مى بينى . آيا با على عليه السلام بيعت كنيم يا با او مقابله كنيم .

و قبل از اين كه او حاضر شود، چند نفر از اشراف را دعوت كن تا در پيش او گواهى دهند، على بن ابى طالب عثمان را كشته است . البته گواهان از معتمدان او باشند تا گواهى آنان در دل او جاى گيرد.

معاويه راءى عمروعاص را پسنديد از يك طرف به شرحبيل نامه نوشت تا به نزد او آيد، و از طرف ديگر كسانى كه با على عليه السلام عداوت و دشمنى داشتند، مثل يزيد بن انس ، بُسر بن ارطاة ، حمزة بن مالك ، حابس ‍ بن سعد طائى ، ابو الاعور سلمى و ده نفر ديگر را گفت براى شرحبيل گواهى دهند، عثمان را على بن ابى طالب عليه السلام كشته است .

شرحبيل در حمص بود وقتى نامه معاويه را خواند به نزد عبدالرحمن بن غنم ازدى رفت ، اين عبدالرحمن مردى فقيه و عالم و پارسا بود، با او مشورت كرد آيا به نزد معاويه برود يا نه .؟

/ 136