جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اشك مى ريختند.

معاوية بن خديج كندى گفت : اى اهل شام ، لعنت بر اين زندگانى ! بعد از حوشب و ذى الكلاع حميرى كه در اين جنگ كشته شدند و بعضى ديگر هم كه از جنگ خسته شده بودند سخن از نارضايتى از اين جنگ طولانى گفتند.

چون اين كلمات به گوش معاويه رسيد، سران قبايل و امراى لشكر را فرا خواند و گفت : اى اهل شام ! در جنگ كشته شدن و مجروح شدن هست . اگر چه مردانى از ما در اين جنگ كشته شدند. اهل عراق هم كشته دادند. ما از اهل عراق سزاوارتر به گريه نيستيم .

اگر ذى الكلاع حميرى از لشكر ما كشته شد عمار ياسر هم از لشكر على عليه السلام هم به قتل رسيد.

اگر حوشب ذوالعظيم و عبيدالله بن عمر در لشكر ما كشته شدند. هاشم بن عتبة و عبدالله بن بديل بن ورقاء از ياران على عليه السلام هم كشته شدند. كه كشتگان ما از مقتولين عراق عزيزتر و شريف تر نبودند.

اى اهل شام ! بشارت بر شما باد كه سه تن از نامداران بى همتا كه در ميان عرب نظير نداشتند و على عليه السلام را در هر كارى يارى مى دادند و چون صاعقه بر لشكر ما مى تاختند، بدست لشكر ما به قتل رسيدند؛ اول آنان عمار ياسر. دوم هاشم بن عتبه و سوم عبدالله بن بديل بن ورقاء كه او را فاعل و الافاعل مى گفتند كه در راءى ، تدبير، بصيرت ، شجاعت و فرزانگى انگشت نماى عرب بود.

سه شخص ديگر هم مانده اند؛ يعنى مالك اشتر، اشعث بن قيس و عدى بن حاتم كه هر يك از اينها در شجاعت ، مردانگى و مروت ، قطب لشكر على عليه السلام هستند، اگر اين سه تن را بكشيم ، على عليه السلام را قوت چندانى نمى ماند.

دسيسه هاى پنهانى معاويه براى توقف جنگ

معاويه يكى از سران قبيله كندى به نام معاوية بن خديج كندى را به حضور خواند و گفت : اشعث بن قيس مردى از قبيله كنده و پسر عم شماست و از معارف لشكر على بن ابى طالب عليه السلام است و بسيارى از مبارزان من با شمشيراو هلاك شدند، دوست دارم نامه اى براى او بنويسى تا كشندگان عثمان را كه در كنار على عليه السلام جمع شده اند به ما تحويل دهند تا قصاص كنيم اگر چنين كنند، دست از جنگ مى كشيم و در خانه خويش ‍ مى نشينيم چون اين جنگ مردان بسيارى از ما را هلاك كرده است و طاقت مقاومت بيشتر را نداريم .

معاوية بن خديج كندى نامه اى به اين مضمون براى اشعث بن قيس ‍ نوشت :

اما بعد، كلامى دارم كه به صلاح امت اسلام است و لشكر ما و شماست ، رتبه و علوشاءن و كمال و منصب تو در نزد على عليه السلام بر همگان معلوم است . از ملوك جاهليت غير از تو و ذوالكلاع حميرى كسى اسلام را نپذيرفت و به خدمت آن در نيامد، تو به خدمت على بن ابى طالب عليه السلام و ذوالكلاع به خدمت معاويه متصل شد، هر دو از سادات و سروران قوم بوديد تا اين جنگ كه بلاى جان مسلمانان است پيش آمد.

ذوالكلاع با فرا رسيدن عجلش از ميان ما رفت و مى دانيم كه تو هرگز از عمثان نرنجيده و خلاف راءى او كار نكردى و از على بن ابى طالب عليه السلام هم امروز راضى و دل خوش نيستى . من از تو التماس نمى كنم على را ترك كن و به سوى معاويه بيا؛ نمى گويم عراق را بگذار و شام را انتخاب كن ، بلكه از تو درخواست مى كنم از اميرت ، على بن ابى طالب عليه السلام بخواهى كشندگان عثمان را بگيرد و نزد ما بفرستد تا ما جنگ را متوقف كنيم والا جنگ را ادامه مى دهيم .

چون نامه معاوية بن خديج به اشعث بن قيس رسيد، جواب آن را به اين مضمون نوشت :

نامه تو رسيد، لطف كردى و انواع نعمت هاى بارى تعالى را در حق من شرح دادى ، شكر و سپاس خداى را كه شكرش مزيد نعمت است . من نيز الطاف ربانى را ذكر مى كنم تا شامل حال تو شود. اى برادر! آسان تر از آن چيزى كه از من خواستى از تو مى خواهم تا اگر به كار بندى سعادت دنيا و آخرت تو را تضمين مى كند.

چنانچه نوشتى من از سادات اهل عراق هستم ، تو هم يكى از سروران اهل شام هستى ، برخيز بر اسب خويش سوار سو و به نزد جماعتى از مهاجر و انصار كه نه در خدمت اميرالمومنين اند و نه در موافقت معاويه برو، تحقيق كن تا بدانى كدام يك براى خلافت اولى ترند. على بن ابى طالب عليه السلام سزاوارتر است يا معاويه ؟ اگر گفتند على عليه السلام بر اين كار از معاويه شايسته تر است ، ما و شما على بن ابى طالب عليه السلام را مدد مى كنيم و دست به دامن او مى زنيم و از او متابعت مى كنيم . اگر گفتند معاويه براى خلافت

/ 136