خطبه اميرالمؤ منين على - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

السلام از حالشان آگاه شد، دانست كه از معاوية بن ابو سفيان متابعت مى كنند، مالك اشتر نخعى را به حضور طلبيد و امارت جزيره و اطرافش را به او سپرد. ضحاك بن قيس الفهرى از طرف معاويه امارت جزيره را در دست داشت چون خبر آمدن اشتر نخعى را به جزيره شنيد، لشكر انبوه تدارك ديد و به جنگ با مالك اشتر كه لشكرى از سربازان كوفه را به همراه داشت آمد. دو لشكر در شهر حران يك روز به نبرد و جنگ پرداختند، شبانگاه ضحاك بن قيس و سربازانش از تاريكى شب استفاده كرده به حصار حران گريختند، مالك اشتر آنان را محاصره كرد چون خبر شكست ضحاك به معاويه رسيد پسر خالد بن وليد را با سپاهى عظيم به كمك او فرستاد.

مالك اشتر به سوى آنان شتافت ، آنان در سرزمين رقه با همديگر رو به رو شدند، جنگى سخت در گرفت ، سرانجام مالك اشتر نخعى پيروز شد، وقتى نيروى امدادى معاويه شكست خورد و مالك اشتر آنان را تعقيب كرده ،بسيارى را كشت و بقيه به شام گريختند.

مالك اشتر سپس به سراغ ضحاك بن قيس و سربازانش رفت و به محاصره آنان پرداخت ، معاويه اين بار ايمن بن الاسدى را با لشكرى انبوه به كمك ضحاك بن قيس فرستاد، ضحاك بن قيس از حصار حران بيرون آمد، و آنان از دو طرف به دو طرف يورش آوردند، مجددا مالك اشتر لشكر شام را منهزم و پراكنده كرد و آنها با خوارى و خفت به نزد معاويه بازگشتند جزيره به دست مالك اشتر فتح شد.

خطبه اميرالمؤ منين على

وقتى خبر لشكر كشى و مخاصه معاويه بر اميرالمؤ منين على عليه السلام معلوم شد آن حضرت اين خطبه اى را خواند:

اى مردم ! معاويه اهل شام را در شك افكنده است و به دروغ شايعه كرده كه عثمان را على كشته است ، او نيز لشكرى به جنگ مالك اشتر كه فرماندار من در جزيره است فرستاد، هم اكنون نيز در تدارك نيرو و جمع آورى لشكر براى منازعه و نبرد با من است .من تصميم دارم نامه اى به او بنويسم و او را نصيحت كنم ، راءى شما چيست و چه مصلحت مى دانيد؟ چون كلام اميرالمومنين بدين جا رسيد، اهل مجلس به ضجه گريه افتادند و گفتند: راءى راءى اميرالمومنين عليه السلام است ، هر گونه صلاح مى دانى عمل فرما. ما از تو اطاعت مى كنيم آن چنان كه مطيع فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم .

اميرالمؤ منين على عليه السلام از منبر فرود آمد و به منزل رفت ، كاغذ و مركب خواست و اين نامه را به معاويه نوشت :

از عبدالله اميرالمؤ منين على عليه السلام به معاوية بن صخرا اما بعد، بايد بدانى ، كه بيعت با من بر تو لازم است ، چون آن كسانى كه با من بيعت كردند، همان مسلمانانى هستند كه با ابابكر و عمر و عثمان بيعت كردند و بر امامت و خلافت من متفق شدند و با ميل و رغبت بيعت كردند، چون حاضران را مجال اختيار نبود، براى غايبان جاى اعتراض نيست ، اما كشتن عثمان ؛ خبر دهنده از كيفيت كشتن او چون نابيناست و و شنونده چون كر، جماعتى كه او را عيب مى كردند او را كشتند و كسانى كه او را دوست داشتند، يارى اش نكردند.

اكنون همه مسلمانان با من بيعت كردند، هر كسى از بيعت من روى برگرداند، حق را نچشيده است ، و آن كسى كه بيعت مرا به تاءخير اندازد عافيت طلب است . اى معاويه ! از منازعه و مخاصمه احتراز كن ، آن گونه كه تو را راهنمايى كردم عمل كن .

نامه را مهر كرده به دست حجاج بن عزية الانصارى داد و او آن را در شام در اختيار معاويه گذاشت ، معاويه نامه را برگرفت و به دقت خواند آن گاه سر را بلند كرد و سخنان ناسنجيده اى درباره على عليه السلام گفت . او به فرستاده على عليه السلام گفت : على همان كسى است كه عثمان را كشت . حجاج بن الانصارى گفت : اى معاويه ! تو همان كسى هستى كه عثمان از تو استمداد كرد و يارى خواست ، اما او را يارى نكردى ؛ بلكه در خانه نشستى و او را خوار نمودى تا كشته شد.

معاويه به خشم آمد و گفت به سوى على عليه السلام برگرد و نامه اى به دست تو نخواهم داد. فرستاده من جواب نامه را پشت سر خواهد آورد. حجاج بن عزية الانصارى به نزد اميرالمؤ منين على عليه السلام بازگشت و آنچه اتفاق افتاده بود باز گفت .

/ 136