جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بميرد، از مرگ او ناراحت نمى شوم .

اميرالمؤ منين على عليه السلام چون اين كلمات را از عدى بن حاتم شنيد، خوشحال شد و عدى را دلجويى كرده ، لطف ها نمود و عدى نيز شاد شد. زيد بن عدى چون نيت پدرش را فهميد از نزد معاويه گريخته به قبيله طى ء و كوههاى قبيله آنها پناه برد.

كعب الاحبار در كنار معاويه

كعب الاحبار از شهر حمص به صفين نزد معاويه آمد، معاويه با آمدن او شادمان شد و در حق وى لطف ها احسان ها كرد، كعب هر روز به نزد معاويه مى رسيد و او را بر جنگ را مبارزه با اميرالمؤ منين على عليه السلام تحريض ‍ و ترغيب مى كرد.

از طرف ديگر اميرالمومنين لشكر خويش را تعبيه كرده ، ميمنه و مسيره لشكر را مرتب نمود.

حكايت عمروعاص و ناكامى او

عمروعاص به نزد معاويه آمد و گفت : در ميسره سپاه على بن ابى طالب عليه السلام اقوام و بستگان من از قبيله ربيعه حضور دارند، اگر رخصت دهى نزد آنان روم ، تا شايد در بين آنان شك برانگيزم تا به سوى تو برگردند و سپاه على عليه السلام را ترك كنند.

معاويه گفت : اى عمروعاص كار از اين حرفها گذشته كه بتوان با مكر و حيله كارى كرد من مصلحت نمى دانم و ليكن تو هر گونه دوست دارى عمل كن .

عمروعاص بر استر خويش نشست ، به ميسره سپاه على عليه السلام نزديك شد و گفت : اى خويشاوندان مادرم ! من عمروعاص هستم ، يكى از شما نزد من بيايد تا با او سخن بگويم .

مردى از عبدالقيس به نام عقيل بن شويره بيرون آمد.

عمروعاص پرسيد، كيستى ؟ گفت : مردى از عبدالقيس كه در جنگ جمل سعادت خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام را داشتم و امروز در صفين هستم و امروز من با ديروز من هيچ فرقى نكرده است . اما تو اى شيخ قريش ، شرم ندارى از خداى تعالى نمى ترسى كه معاويه را بر على بن ابى طالب عليه السلام ترجيح دادى و دين خود را به امارت مصر فروختى ، چرا كمر خدمت به يارى معاويه طليق (79)بستى و بر ضد سرور و سادات مهاجرين و انصار، على بن ابى طالب عليه السلام جنگ راه انداختى . گيرم امارت مصر به تو رسيد، از فرعون مصر بالاتر نخواهى شد.

عمروعاص از نصيحت او مى خنديد، تا آخر گفت :

اى عقيل ، مرد ديگرى را بگو بيايد تا با او سخن بگويم .

عقيل گفت : اى عمروعاص ! هر كس در اين لشكر باشد در عداوت و كينه نسبت به تو معاويه مثل من است و تو را بر متابعت همدستى را معاويه ملامت خواهد كرد.

پس به سوى ياران خويش برگشت و مردى از بنى تميم به نام طحل بن الاسود بيرون آمد.

عمروعاص پرسيد اى برادر زاده تو كيستى ؟ گفت : من كسى هستم كه گناه تو را عفو نكند و عذر تو را نپذيرد، بر تو و فرزندانت رحم نكند، اگر در كشتن تو مجال يابد به تو مهلت ندهد.

اى عمرو به خدا سوگند، بر دنياى فانى ، آخرت را رها كرده و به دنيا دنى رو آوردى و به مخالفت و دشمنى با على بن ابى طالب عليه السلام برخاستى حال كه به يقين مى دانى على عليه السلام بر صراط حق و جاده هدايت است و از همه جهت بر معاويه رجحان و برترى دارد.

عمروعاص چون از سخن او نتيجه نگرفت ، مردى از بنى عنزه را طلب كرد.

مرد عنزى چون به نزد عمروعاص آمد، گفت : گمان نكن من در عداوت با تو از دو رفيق قبلى ام كمترم ، به خدا سوگند غرض من از آمدن به نزد تو جز ملامت كردن تو چيز ديگر نيست .

عمروعاص گفت : پس سخن گفتن با تو فايده اى ندارد بهتر است مردى از قبيله بنى هضيم را نزد من بفرستى .

مرد عنزى بازگشت و يكى از مردان بنى هضيم نزد او آمد. اتفاقا اين شخص ‍ يكى از دايى هاى عمروعاص بود.

هضيمى گفت : اى عمرو! اگر سخنى دارى بگو تا بشنوم .

عمروعاص گفت : شفقت و حميت باعث شد تا نزد شما بيايم ؛ جنگ صفين كه بين على بن ابى طالب عليه السلام و

/ 136