معاويه كه در شام بود، همواره از احوال عثمان و طرفدارانم بنى اميه و مخالفان على بن ابى طلب عليه السلام كسب خبر مى كرد. او همه روزه از اخبار مدينه جويا مى شد تا اين كه شخصى از مدينه به شام آمد و به نزد او رفت .معاويه از او پرسيد: كيستى و از كجا مى آيى ؟ گفت : من حجاج بن خزيمة تيهان هستم و از مدينه مى آيم .معاويه گفت : اخبار مدينه را باز گو.حجاج ، واقعه كشتن عثمان را از اول تا آخر تقرير كرد و خير و شر آن را باز گفت . معاويه گفت : من خبر كشته شدن عثمان را شنيدم ، اگر در روز قتل عثمان شاهد قضايا بودى مرا مطلع ساز كه چه كسانى عثمانم را كشتند؟ حجاج گفت : مكشوح مرادى نزد او حاضر بود. حكيم بن جبل در حق او سعى و تلاش مى كرد. محمد بن ابى بكر او را زخمى كرد. كنانة بن بشر سيدان بن حمران مرادى به او زخم هاى مؤ ثرى زدند، بعد از آن اشتر نخعى ، عمار ياسر، عمر بن حمق خزاعى و جماعتى ديگر كه اسم آنان را نمى دانم به سراى او وارد شدند و كردند آنچه كردند.معاويه گفت : چگونه خون عثمان ريخته نشود در حالى كه دوستان و معتمدانش او را تنها گذاشتند و يارى نكردند. به خدا سوگند اگر مرا عمر باقى باشد و اهل شام كمك يارى كنند، سزاى آن طايفه قاتلان را خواهم داد. معاويه از حجاج پرسيد: چه كسى با على عليه السلام بيعت كردند؟ گفت : همه مهاجر و انصار و بزرگان حجاز و يمن و اكابر كوفه و معارف و مصر با على عليه السلام بيعت كردند، و گمان مى كنم كه اهل بصره هنوز بيعت نكرده باشند. مع ذلك تو بر على عليه السلام غلبه پيدا مى كنى و پيروز مى شوى ، چون اهل شام از تو اطاعت مى كنند و بدون چون چرا فرمانبردارند، ولى كسانى كه با على عليه السلام هستند بهانه گيرند و ره دستورى را بدون سؤ ال و جواب و چون چرا اطاعت نمى كنند. لشكر قليل تو بهتر از لشكر فراوان على عليه السلام هستند.اى معاويه ! على بن ابى طالب تنها با اعراق و حجاز بدون سرزمين شام راضى نخواهد شد و تو را آسوده نمى گذارد.معاويه گفت : به خدا سوگند راست مى گويى . از امتناع و كمك به عثمان سخت پشيمانم ، او از من كمك و استمداد خواسته بود، اما به ياريش نپرداختيم .مغيرة بن شعبه وقتى خبر گفت و گوى حجاج با معاويه را شنيد به نزد امير المؤ منين على عليه السلام شتافت و گفت : اى امير المؤ منين ! پيشنهادى (7) دارم ، از شما تمنا دارم قبول بفرماييد.على عليه السلام فرمودن پيشنهادت چيست ؟ گفت : غير از معاوية بن ابى سفيان از احدى نگرانى ندارم ، فقط معاويه است كه مخالفت با شما را آشكار مى كند. او پسر عموى عثمان است و شام در چنگال اوست ، او را در حكومت شام با عهد و پيمانى كه مى پذيرد، بگمار و عبدالله ابن عامر را به حكومت بصره بفرست تا دشمنان را آرام كند.اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:واى بر تو مغيره ! به خدا سوگند، فرمان خداى سبحان : و ما كنت متخذ المضلين عضدا(8) مرا از اين كار منع مى كند. خدا روزى را نياورد كه معاويه را بر مقدرات مسلمين حاكم كنم ، اما او را به اطاعت و بيعت دعوت