روز ديگر، ابوهريره و ابودرداء از لشكر اميرالمؤ منين على عليه السلام به نزد معاويه رفته و گفتند:اى معاويه ! چرا با على بن ابى طالب عليه السلام مى جنگى ؟ و خون مسلمانان را مى ريزى ؟ حال اين كه على بن ابى طالب عليه السلام در تصدى خلافت از تو لايق تر و سزاوارتر است ، به سبب سابقه اى كه در دين و فضيلتى كه در اسلام و به جهت قرابتش به محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ، او مردى از مهاجر و مجاهدين است در حالى كه مردى طليق (67) و پدرت ابوسفيان از مخالفين و محاربين رسول خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان بوده است . تو با على بن ابى طالب عليه السلام برابر نيستى ، پس چرا براى مال دنيا و رياست دنيوى به محاربه و جنگ برخاستى ؟ بهتر است جنگ را رها كنى و رد متابعت و موافقت اميرالمؤ منين على عليه السلام درآيى .معاويه گفت : من خود را بر على عليه السلام ترجيح و تفضيل نمى دهم ، و نمى گويم براى خلافت از على بن ابى طالب عليه السلام سزاوارترم . بلكه آنچه از محاسن و اخلاق ، فضايل و مكارم على گفتيد قبول دارم . و ليكن كشندگان عثمان در كنار او به سر مى برند، اگر قاتلين خليفه مظلوم را به من بسپارد خصومت و دشمنى را كنار مى گذارم و مسلمانان هر تصميمى بگيرند متابعت و موافقت مى كنم .آنان گفتند: آيا سخن ديگرى غير از اين دارى ؟ معاويه گفت : خواست من همين است و غرض ديگرى ندارم .