ملاقات مرد طائى با معاويه - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاقات مرد طائى با معاويه

معاويه با جماعتى از شام به صحرا مى رفتند، ناگهان ديدند شخصى از جانب عراق مى آيد، معاويه گفت او را به نزد من بياوريد، چون او را آوردند معاويه پرسيد كيستى ؟ و از كجا مى آيى ؟ و به كجا مى روى ؟ گفت از قبيله طى هستم و از كوفه مى آيم ، به سوى حابس بن طائى كه نزد توست مى روم .

معاويه گفت : حابس را حاضر كنيد، چون حابس او را ديد، يكديگر را بغل گرفتند و خوش آمد گفتند و خوشحال شدند.

معاويه پرسيد: اى مرد طائى ! از حال على بن ابى طالب عليه السلام چه خبر دارى و او در كجاست ؟ و عزم چه كارى را دارد؟ طائى گفت : على عليه السلام بعد از جنگ بصره به كوفه هجرت كرد، مردم كوفه از شريف و وضيع و از بزرگ و كوچك و از مهاجر و انصار همه با ميل ء رغبت با او بيعت كردند از اين بيعت دلشادند،و اينك على عليه السلام هيچ هم غمى جز جنگ با تو ندارد و هيچ شكى نداشته باش كه با تو پيكار خواهد كرد. اى معاويه ! اين خبرهاى عراق است كه مى دانستم .

معاويه به حابس بن سعد گفت : گمان مى كنم پسر عم تو جاسوس على بن ابى طالب عليه السلام باشد او را از اطراف ما دور كن .

مرد طائى گفت : من هرگز جاسوس نبوده ام و نيستم ، عراق را بيشتر از شام دوست دارم و اكنون به سوى عراق باز مى گردم .

وقتى او در كوفه به خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيد آنچه بين او و معاويه گذشت بازگو كرد.

اعتراض نابجا

اميرالمؤ منين على عليه السلام در مسجد كوفه مردم را براى جنگ با معاويه تشويق مى كرد تا آماده نبر شوند.

مردى از اربد خطاب به على عليه السلام گفت : آيا باز مى خواهى برادران مسلمان شامى را مثل برادران بصره بكشيم ، هرگز اين كار را نخواهيم كرد.

مالك اشتر فرياد زد اين مرد كيست ؟ آن مرد از ترس فرار كرد و مردم به دنبال او دويدند تا او را گرفتند و چندان او را زدند تا جان داد.

اميرالمومنين چون با خبر شد پرسيد: چه كسى او را كشت ؟ گفتند: قاتل او مشخص نيست ، زيرا افراد بسيارى بر سرش ريختند و آن قدر زدند تا مرد.

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چون قاتل را نمى توان شناخت پس ديه او بايد از بيت المال پرداخت شود.

مالك اشتر احتمال داد على عليه السلام از سخنان آن مرد فرارى قدرى مكدر شده است گفت : اى اميرالمومنين ! همه مردم از شيعيان و هواخواه و مطيع شما هستند، هيچ كسى از جان و مال برايت مضايقه و دريغ ندارد و هر وقت صلاح بدانى بسوى دشمنانت بتازيم و جانهاى خويش را فداى تو مى كنيم . هيچ كس بى اجل نمى ميرد شما امام بر حق ما هستيد.

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: راست مى گويى اى مالك ، راه حق مشترك است ؛ اما مردم در حق گرايى مختلف و متفرق هستند.

نامه على عليه السلام به عمال سابق

اميرالمؤ منين على عليه السلام مصلحت ديد به امراى اطراف ، نامه بنويسد و آنان را به بيعت خويش دعوت كند، از جمله به جرير بن عبدالله البجلى عامل همدان و اشعث بن قيس عامل آذربايجان نامه نوشت .

نامه على عليه السلام به جرير بن عبدالله

از اميرالمؤ منين على عليه السلام به جرير بن عبدالله البجلى :

ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغير ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و مالهم من دونه من وال . (43) مادامى كه بندگان خدا در مسير طاعت و عبادت باشند، و از عصيان و طغيان اجتناب كنند، نعمتهاى الهى هر

/ 136